بايد دانست كه در قضاياي بديهي چنين نيست كه هميشه مفردات آنها هم بديهي التصور باشند، بلكه چهبسا در يك تصديق بديهي، تصورات آن بديهي نباشد و كسب تصورات به بداهت تصديق، ضرري نميزند و كساني كه قضاياي بديهي را به واسطه نظري بودن تصورات آنها انكار ميكنند، دچار مغالطه عجيبي شدهاند.
به هر حال، گاهي عدم فهم بديهيات ناشي از تجريدي و انتزاعي بودن معناي آنها است. مثلا كودكان تا سنّ خاصي فقط درك حسي جزئي دارند و حتي ـ چنانكه روانشناسان گفتهاند ـ قدرت ندارند بين چند چيز مشابه، مفهوم كلّي انتزاع كنند. كلّيات عقلي، چون از امور تجريدي محضاند براي همه كس مفهوم نميشوند.
در اينگونه موارد ميتوان از تمثيل و استقراء استفاده كرد و مفاهيم و مطالب بديهي را به ذهن مبتديان تقريب نمود. استقراء ناقص و ذكر چند مثال گرچه مثبِت قاعده كلّي يقيني نيست، امّا مذكِّر هست. يعني آنچه را انسان بالفطره ميداند به خاطر ميآورد.
متن
و علي الأحوال كلِّها فيجبُ أن نضعَ أَنّ مبادئَ العلوم حدودٌ و مقدّماتٌ واجبٌ قبولُها في أوّلِ العقل، أو بالحسّ و التجربة، أو بقياس بديهي في العقل. و بعدَ هذا أصولٌ موضوعة مشكوكٌ فيها ولكن لا يخالفها رأيُ المتعلّم، و مصادراتٌ. و ليست الأصولُ الموضوعة تستعمل في كلّ علم، بل من العلوم ما يستعمل فيها الحدودُ و الأوليّاتُ فقط كالحساب. و أمّا الهندسةُ فيستعمل فيها جميعُ ذلك. و العلمُ الطّبيعيُّ أيضاً قد يستعمل فيه جميعُ ذلك، ولكن مخلوطاً غيرَ مميَّيز.
ترجمه
و به طور كلّي، لازم است مبادي علوم رابدين صورت تنظيم كنيم كه ابتداءً حدود و مقدماتي داريم كه يا به طور بديهي براي عقل واضحاند و قبول آنها ضروري است، و يا از طريق حس و تجربه به دست ميآيند، و يا بر اساس قياسي بديهي حاصل ميشوند. بعد از اينها اصول موضوعه هستند كه مشكوك ميباشند، ولي متعلم نسبت به آنها نظر مخالفي ندارد، و دسته ديگر مصادراتاند. و چنين نيست كه اصول موضوعه در هر علمي كاربرد داشته باشند، بلكه در پارهاي از علوم فقط از تعاريف و اوّليات استفاده ميشود، مثل علم حساب. و اما در علم هندسه همه اقسام فوق به كار ميروند. و در طبيعيات نيز، گاه همه اقسام به كار ميروند، البته به طور مخلوط و تفكيك ناشده.