ديگر قياسات را تحليل كنيد خواهيد ديد كه هر اثباتي، از راه حدّوسطي است كه همين اوسط، علّتِ وجود اكبر در اصغر است، اگرچه علتِ علم به وجود نفسي اكبر نباشد. پس اين نوع از يقين نيز از راه سبب براي ما حاصل ميشود.
علم به مُسهليت سقمونيا نسبت به صفرا
ممكن است كسي بپرسد وقتي ما در اثر تجربه علم پيدا ميكنيم كه سقمونيا مسهل صفرا است، اين علم از راه سبب نيست و حال آنكه شما قبلا گفتيد علم به ذوات الأسباب جز از راه علم به سبب ممكن نيست؟
شيخ(رحمه الله) ميفرمايد: خير، در اينجا و در هر تجربهاي علم و يقين ما از راه سبب است. توضيح اينكه وقتي ما آزمايشي را تكرار ميكنيم و رابطه بين دو پديده را مكرراً مشاهد ميكنيم و سپس علمي يقيني به دست ميآوريم، اين علم صرفاً متكي بر مشاهده نيست (به خلاف استقراء) بلكه بك مقدمه ديگري نيز ضميمه ميشود و آن اينكه اتفاق دائمي يا اكثري محال است، يعني فاعل بالقسر نميتواند دائماً تحقق داشته باشد بهگونهاي كه مثلا عامل ديگري در كار باشد كه برخلاف طبع و مقتضاي ذاتي سقمونيا باعث اسهال صفرا باشد، بلكه قسر و اتفاق همواره اقلّي است، پس اگر مسهل بودن سقمونيا دائمي يا اكثري است، معلوم ميشود اين اثر مربوط به ذات و طبيعت خود سقمونياست و علّت ديگري ندارد، حال يا اثرِ ذاتيات سقمونياست و يا اثر لوازم ذات است كه به هرحال ريشه در ذات دارد.
خلاصه كشف ميكنيم كه در ذات سقمونيا علّتي وجود دارد كه موجب اسهال صفرا ميشود. بنابراين در اينجا هم علم و يقين ار راه علت و سبب است و منافاتي با قاعده «ذوات الأسباب لا تعرف إلا بأسبابها» ندارد و در واقع تجربه و مشاهده مكرر، موجب شده كه ما به وجود علّت و سبب پديده پي ببريم، هرچند آن علّت يا سبب را مشخصاً نشناسيم و همينقدر بدانيم كه مثلا در سقمونيا علّتي براي اسهال صفرا وجود دارد خواه، آن علّت، صورت نوعيّه سقمونيا باشد يا يكي از لوازم آن.
متن
و لقائل أن يقولَ: ما بالُ التجربة تفيدُ الإنسانَ علماً بأَنّ السقمونيا تسهل الصفراءَ علي وجه يخالف في إفادته إفادةَ الإستقراء؟ فإنّ الإستقراء إمّا أن يكون مستوفياً