مردم زمان پيغمبر اكرم(صلى الله عليه وآله) عموماً و به جز تعداد معدودى از آنها، نسبت به اسلام آشنايى عميق و همه جانبه نداشتند. از سال سوم بعثت دعوت پيغمبر(صلى الله عليه وآله) علنى شد و در طول بيست سال پس از آن، با مشقتهاى فراوان، عدهاى از مردم مسلمان شدند كه عمده آن نيز بعد از هجرت پيغمبر(صلى الله عليه وآله) به مدينه و آن هم در سه، چهار سال آخر عمر پيامبر(صلى الله عليه وآله) بود. بديهى است كه هم به لحاظ محدوديت امكانات اطلاع رسانى و هم به لحاظ وضعيت بسيار ضعيف سواد و تمدن و پيشرفتِ خود مردم جزيرة العرب، پيامبر(صلى الله عليه وآله) نمىتوانست در اين مدت محدود آنها را به صورت عميق و گسترده با معارف اسلام آشنا سازد. از اين رو جامعه زمان پيامبر(صلى الله عليه وآله) مبتلا به عقب ماندگىِ فرهنگى شديدى بود، در حدى كه ما نمىتوانيم آن را به درستى درك كنيم. آنان مردمى بودند كه از خرما بتهايى را درست مىكردند و آنها را به عنوان خدايان خود مىپرستيدند و هر زمان كه گرسنه مىشدند همان خداها را مىخوردند! سطح فرهنگى مردم آن زمان در اين حد بود. حال تصور كنيد كه پيغمبر(صلى الله عليه وآله) چه اندازه بايد خون دل بخورد تا آنها را با توحيد آشنا كند و خدايى را كه جسم و قابل رؤيت نيست به ايشان معرفى كند و معارف بلند اسلام را به آنان بياموزد. براى چنين مردمى با اين سطح پايين فرهنگى بسيار مشكل بود كه بپذيرند بعد از وفات پيغمبر(صلى الله عليه وآله) اطاعت شخص ديگرى كه پيغمبر نيست، مانند اطاعت پيغمبر(صلى الله عليه وآله) واجب باشد. آنان در نهايت اگر از ايمان قوى برخوردار بودند و با خودشان كنار مىآمدند، فقط مىتوانستند: النَّبِيُّ أَوْلى بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ1 و اطاعت از