مگرچه عايدش مىگرديد؟ اندك درآمدى حاصل از زكات در اختيار او قرار مىگرفت كه بين فقرا تقسيم كند!
در آن زمان شايد بسيارى از آن مردم فكر نمىكردند كه چه انحراف بزرگى را در اسلام و تاريخ پايه گذارى مىكنند. گمان مىكردند با مسألهاى ساده روبرو هستند و با خود مىگفتند، چون ابوبكر و عمر، پدر همسران پيامبر(صلى الله عليه وآله) هستند، احترامشان بيشتر است! فعلا اينها حكومت كنند، بعد از چندى نوبت به على(عليه السلام) هم خواهد رسيد!
اما كسانى كه اين چنين ساده انگارانه به مسأله نگاه مىكردند، جاى اين بود كه فكر كنند، مگر خود پيامبر(صلى الله عليه وآله) متوجه نبود كه پدر همسرش عايشه مسن تر از دامادش است؟ چرا او را تعيين نكرد؟ چه سرّى در اين بود كه روز غدير، آن انبوه جمعيت را در آفتاب نگه دارد و آن همه اهتمام و مقدمه چينى درباره اين مسأله داشته باشد و از مردم اقرار بگيرد؟ پيامبر آن روز فرمود:
أَلَسْتُ أَوْلى بِالْمُؤْمِنينَ مِن أَنْفُسِهِم؛1 آيا من نسبت به مؤمنان سزاوارتر از خود آنها نيستم؟
آيا من وظيفه پيامبرى را خوب و درست انجام دادم يا خير؟ آيا مرا قبول داريد و اطاعت مرا لازم مىدانيد؟ اين همه مقدمه چينى براى چه بود؟ چرا مسلمانان صدر اسلام اصلا به اين مطالب فكر نكردند؟
در ماجراى سقيفه، چند نفر كه به خيال خود خيلى زرنگ، فرصت طلب و موقع شناس بودند و راه فريب دادن مردم و تبليغات را خوب مىدانستند، جلو افتادند و برخى از مردم از روى سادگى و كم تجربگى و ضعف شناخت،