رو بايد تمام آنها را پذيرفت. اگر هم پذيرفتن برخى احكام خدا به علت تطابق آن با خواسته نفس و سليقه شخصى است، اين ايمان به خدا نيست، ايمان به نفس و ايمان به خود است! به راستى چگونه است كه عدهاى بعضى از احكام دين را مىپذيرند و بعضى ديگر را رد مىكنند؟
در بحث امامت نيز اگر براى كسى واقعاً ثابت شد كه پيغمبر(صلى الله عليه وآله) از جانب خدا حضرت على(عليه السلام) را به جانشينى تعيين كرده است، حتى اگر در دل اين مطلب را انكار كند، واقعاً كافر است. البته منظور از كافر و كفر در اين جا، مقابل مؤمن و ايمان واقعى است، نه در مقابل مسلمان و اسلام ظاهرى. بحث اين است كه اگر براى كسى ثابت شده كه پيغمبر(صلى الله عليه وآله) از جانب خدا حضرت على(عليه السلام) را به خلافت تعيين كرده است، اما با اين حال نمىخواهد اين مسأله را بپذيرد و مىگويد خلافت حضرت على(عليه السلام) را قبول ندارم، چنين كسى باطناً كافر و مصداق آيه «نُؤْمِنُ بِبَعْض وَ نَكْفُرُ بِبَعْض» است. البته بايد توجه داشته باشيم كه بسيارى از برادران اهل تسنن نسبت به مسأله خلافت بلافصل اميرالمؤمنين(عليه السلام) پس از پيامبر(صلى الله عليه وآله) آگاهى كامل و درستى ندارند و انكار آنان از روى علم و عمد نيست.