نشنيده بود؟! معاويه به خوبى از اين مسأله آگاه بود، لكن براى فريب مردم چنين وانمود مىكرد كه امر بر من مشتبه شده است. اين يكى از شگردهايى است كه همه شياطين بعد از شكست و مفتضح شدن به آن متوسل مىشوند و اشتباه خود را به صورتهاى مختلف توجيه مىكنند تا كار خود را درست جلوه دهند و يا خود را نزد ديگران معذور نشان دهند.
حاصل كلام اين كه، معناى عملكرد اصحاب سقيفه، تفكيك دين از سياست بود. به تعبير ديگر، بنيان گذاران سكولاريزم در اسلام، اصحاب سقيفه بودند و اولين كسى كه با صراحت مدعى تفكيك دين از سياست شد، شخص معاويه بود كه گفت پيغمبر(صلى الله عليه وآله) به جز رسالت مقام ديگرى نداشت: لايَمْلِكُ شَيْئاً غَيْرَهُ. بعد نيز براى توجيه كار خود گفت: اگر از احاديثى كه بر ولايت على(عليه السلام) دلالت مىكند اطلاع داشتم، من نيز از على(عليه السلام) تبعيت مىكردم!
با توجه به شبهه تفكر جدايى دين از سياست، معلوم مىشود كه قبل از اثبات خلافت اميرالمؤمنين(عليه السلام) بايد مقام امامت پيغمبر(صلى الله عليه وآله) را اثبات كنيم؛ تا خلافت و جانشينى حضرت على(عليه السلام) پس از پيغمبر(صلى الله عليه وآله) ، مستلزم اثبات مقام امامت براى آن حضرت باشد.
امامت مقامى است كه يكى از شؤون مهم آن، زعامت و رهبرى سياسى جامعه مىباشد، به گونهاى كه اطاعت از اوامر و نواهى صاحب اين مقام بر همه واجب و فرمان او نافذ باشد. اگر پيغمبر(صلى الله عليه وآله) داراى چنين مقامى نباشد، جايى براى بحث از برخوردارى حضرت على(عليه السلام) از اين مقام، به