نداشتند و سخنان آنان درباره حيات مجدّد انسان و قيامتْ مورد انکارِ آنان قرار ميگرفت و گاهي پيامبران الهي را متهم به ديوانگي ميکردند و از روي تعجب به همديگر ميگفتند:
وَقَالَ الَّذِينَ کفَرُوا هَلْ نَدُلُّکمْ عَلَى رَجُلٍ يُنَبِّئُکمْ إِذَا مُزِّقْتُمْ کلَّ مُمَزَّقٍ إِنَّکمْ لَفِي خَلْقٍ جَدِيدٍ * أَفْتَرَى عَلَى اللَّهِ کذِبًا أَم بِهِ جِنَّه بَلِ الَّذِينَ لا يُؤْمِنُونَ بِالآخِرَه فِي الْعَذَابِ وَالضَّلالِ الْبَعِيدِ؛[1] «و کساني که کافر شدند گويند: آيا شما را به مردي راه نماييم که خبر ميدهد که چون [در خاک] پارهپاره و ريزريز شديد هرآينه در آفرينش نو درخواهيد آمد؟! آيا بر خدا دروغي بربافته يا او را ديوانگي دست داده است؟ [نه،] بلکه کساني که به جهان واپسين ايمان ندارند در عذاب و گمراهي دور [از حق]اند».
نقش توجه به حوادث و بلاهاي طبيعي در هدايت ابتدايي انسانها
طبيعي است وقتي مخاطبان پيامبران در آغاز دعوتشان اعتقادي به معاد و قيامت نداشتند، ترساندن آنان از عذابهاي الاهي در آخرت اثري نداشت و بدينوسيله به دين حق رهنمود نميشدند، پس با توجه به آنکه آنان به خداوند بهعنوان خالق هستي اعتقاد داشتهاند و چهبسا بر اين باور نيز بودند که خداوند کارگردان و مدبر اين جهان است، بايسته بود آنان را از بلاها و گرفتاريهاي دنيا که هرازگاهي انسانها بدانها مبتلا ميگردند بترسانند و به آنان هشدار دهند که اگر به خداوند ايمان نياوريد و مسير هدايت را نجوييد خداوند بر شما عذاب و بلا فرو ميفرستد؛ چنانکه بر اقوام گذشته نيز عذاب فرستاد و آنان را نابود گرداند. بدينطريق خوف از خدا در دل آنان پديد ميآمد و دلشان نرم ميشد و رفتهرفته به انذارها و هشدارهاي رسولان الاهي گوش