كشتيم»، و حال آن كه آنان او را نكشتند و مصلوبش نكردند، ليكن امر بر آنان مشتبه شد؛ و كسانى كه درباره او اختلاف كردند، قطعاً در مورد آن دچار شك شدهاند و هيچ علمى بدان ندارند، جز آن كه از گمان پيروى مىكنند، و يقيناً او را نكشتند. بلكه خدا او را به سوى خود بالا بُرد، و خدا توانا و حكيم است.
همانگونه كه اشاره كرديم، اين ديدگاه در مورد امام حسين(عليه السلام) نيز شبيه گفته مسيحيان در مورد حضرت عيسى(عليه السلام) است و مطرح مىكند كه آمدن سيدالشهدا(عليه السلام) به كربلا و كشته شدن آن حضرت، وظيفهاى اختصاصى براى شخص اباعبدالله(عليه السلام) بود تا به بركت آنْ مردم نجات پيدا كنند و به بهشت بروند.
نقد ديدگاه كليسايى در مورد عاشورا
با توضيحاتى كه تا كنون درباره مسأله كربلا و حركت امام حسين(عليه السلام) دادهايم روشن شده كه اين ديدگاه باطل و چنين اعتقادى مردود و غير قابل پذيرش است. گرچه همانگونه كه قرآن كريم مىفرمايد، خداى متعال نيازى ندارد كه در قبال كارش به كسى توضيحى بدهد و اين ديگران هستند كه بايد در مقابل خداوند پاسخگوى كارها و اعمال خود باشند (لا يُسْئَلُ عَمّا يَفْعَلُ وَهُمْ يُسْئَلُونَ،[1] اما بايد توجه داشته باشيم كه خداى متعال «حكيم» است و كارى را بىحكمت انجام نمىدهد: وَهُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ.[2]
اين كه عدهاى مرتكب گناه شوند و بعد ما به شخصى ديگر بگوييم تو جانت را فدا كن تا گناه آنان آمرزيده شود چه ربطى به هم دارند؟! آيا اين امر مىتواند با «حكمت» و «عدالت» خداوند سازگار باشد؟ همچنان كه اشاره كرديم، اين سخن ظاهراً عقيدهاى وارداتى است كه از اديان ديگر گرفته شده است.