طورى رفتار كند كه ديگران به دين و مذهب و آيين او پى نبرند. تقيه تقريباً در همه زمانها در طول تاريخ اسلام مصداق داشته و دارد. به ويژه در زمانهاى گذشته كه شرايط خاصى بر جوامع حاكم بود، مسأله تقيه به خصوص در ميان شيعه بسيار مهم بود و شيعيان در بسيارى از موارد مجبور بودند تقيه كنند و طورى رفتار نمايند كه معلوم نشود شيعه و پيرو اهلبيت(عليهم السلام) هستند. ائمه ما(عليهم السلام) نيز بر مسأله تقيه بسيار تأكيد مىورزيدهاند، تا آنجا كه فرمودهاند:
اَلتَّقِيَّةُ ديني وَدينُ آبائي؛[1] تقيه دين من و دين پدران من است.
به عبارت ديگر، تقيه عين دين و جزو دين است و كسى كه در شرايط تقيه قرار دارد اصلا دينش و حكم و وظيفه دينىاش همين است كه مثلا، به روش اهلسنّت وضو بگيرد. بنابراين در مورد اينگونه تكاليف، براى حفظ جان بايد از انجام تكليف و عمل به حكم چشم پوشيد و به عبارتى، عمل به دين و حكم دينى را فداى جان كرد.
حال سؤال اين است كه پس در كجا است كه مىگوييم اگر حفظ دينت متوقف بر نثار جان است جانت را فدا كن تا دينت باقى بماند؟ همان دينى كه مىگويد براى حفظ جانت نماز نخوان و حتى گاهى مىگويد علناً اظهار كفر كن تا جانت محفوظ بماند، همان دين در مواردى هم مىگويد جانت را فداى دينت كن و جانت را بده تا دين محفوظ بماند. چگونه با فدا شدن جان من دين باقى مىماند و چه رابطهاى بين اين دو امر وجود دارد؟
بررسى رابطه «حفظ دين» با «بذل جان»
براى آن كه پاسخ اين پرسش بهتر روشن شود اشاره مىكنيم كه در يك تقسيم