[اى پسرم، دل خود را] با ياد مرگ خوار و ذليل گردان و به فنا و ناپايدارى [زندگى دنيا] او را معترف ساز و با خشيت الهى دل خود را آرام كن و لباس صبر به او بپوشان و او را به بدىها و فجايع دنيا بينا ساز و از سطوت و قهر و دگرگونىهاى روزگار و پيشآمدهاى آشكار شب و روز بر حذر بدار!
همانگونه كه گذشت قلب دو وظيفه مهمّ را بر عهده دارد: يكى شناخت و درك و ديگرى تمايلها كه منشأ حركت مىشوند. البته تمايلها هم به نوبه خود به دوگونه تقسيم مىشوند؛ به اين معنا كه جهت يك دسته از تمايلات به سوى الله و بهشت، و جهت گروه ديگر به سوى شيطان و جهنم است، درحالىكه هر دو از آنِ قلب مىباشند؛ يعنى قلب مىتواند هم تمايلات الهى داشته باشد و هم تمايلات شيطانى.
نيك توجّه داريم كه منشأ حركت انسان، تمايلات قلبى اوست؛ زيرا حركتهاى اختيارى انسان هميشه محتاج و نيازمند انگيزه مىباشند و بايد عاملى باشد تا انگيزش را ايجاد كند. اين ميلهاى مختلف گاهى تحريك مىشوند، در انسان ايجاد شوق نموده، او را به يك سمت و سوى خاص به حركت درمىآورند. اينجا است كه گاهى در اثر غلبه غرايز حيوانى، قلب آدمى چموشى مىكند و مثل اسبى مىماند كه وقتى انسان مىخواهد سوار آن شود، تسليم نمىشود و نمىگذارد كه لجام او را بگيرند و هر چه سعى كنند و دهنه اسب را بكشند، تسليم نمىشود تا