حالات و صفاتى كه به دل نسبت داده مىشود، صفات و حالاتى دو سويه هستند، كه يك طرفش مطلوب و طرف ديگر آن نامطلوب است. مثلا وقتى دل سالم باشد، اين حالت دل مطلوب است و بايد اينگونه باشد و در مقابل، دل مريض نامطلوب است و نبايد دلى اينگونه باشد. اگر گفته مىشود اين دل زنده است؛ يعنى حيات دل از جمله حالات و اوصاف مطلوب دل است. وَ ما عَلَّمْناهُ الشِّعْرَ وَ ما يَنْبَغى لَهُ اِنْ هُوَ اِلاّ ذِكْرٌ وَ قُرْانٌ مُبينٌ * لِيُنْذِرَ مَنْ كانَ حَيَّاً و يَحِقَّ الْقَوْلُ عَلَى الْكافِرين[1]... اين كتاب آسمانى، تنها ذكر و قرآن مبين است تا افرادى را كه زندهاند، انذار كند و بر كافران، اتمام حجت شود... انذار قرآن و دعوت انبيا و تعليمات آنها در دلى اثر مىكند كه زنده باشد. همانگونه كه خداوند مىفرمايد: أِنَّكَ» لاتُسْمِعُ الْمَوْتى[2] نمىتوانى به مُردهها چيزى را بفهمانى. كسانى كه دلشان مرده است، چيزى را نمىتوانند بفهمند و انذار قرآن و انبياء در آنها تأثير ندارد. اين تعبير با همان سلامت و مرض قلب مناسبت دارد. اگر قلب، سالم بود، حالتى مطلوب است؛ چرا كه عاقبت مرض به مرگ و نابودى منتهى مىشود. همانگونه كه اگر انسان مريض شد و معالجه ننمايد بايد به مرگ تن دهد، دل هم اگر مريض شودو معالجه نگردد و مرضش طولانى شود، خواهد مُرد.
احيا و اماته قلب
توقّع اين است كه بگوييم دل را بايد زنده نگهداشت و اگر دلى مُرد، اين حالت بسيار بدى است. امّا در اين وصيّتنامه و سفارش الهى مىبينيم كه هم دستور داده شده كه دل را زنده نگهدار، و هم توصيه و سفارش شده است كه دل را بميران. اين تعبير خيلى عجيبى است كه مىفرمايند: فَأَحْىِ قَلْبَكَ بالْمَوْعِظَةِ، وَأَمِتْهُ بِالزُّهْد؛ با موعظه دل را زنده كن و با زهد دل را بميران! مگر مُردن دل هم مطلوب است؟ بايد گفت كه اين مُردن، در مقابل آن حياتى است كه مطلوب نيست. دل و قلب انسان سكّهاى دوروست كه براى حيات و زنده نگهداشتن يك رويه و ميراندن رويه ديگر آن بايد كوشيد. گرايشها و ميلها و شوقهايى كه به دل نسبت داده مىشود، مختلف هستند. يك سلسله ميلهاى الهى، مانند ميل به كمال و گرايش به كمال بىنهايت و رو به قرب خداآوردن، شوقهاى مطلوب هستند و بايد زنده باشند و هرچه زندهتر،