من و دل من زنده به ياد توست، اگر ياد تو نباشد دل مىميرد، چون به غير تو دلخوشى و اميدى ندارم.
آرى مؤمن زنده دل است، امّا شادى و حيات دلش در گرو ياد خداست، نه لذّتهاى فانى دنيا.
اينكه در حديث مزبور كلمه «فِى الدُّنْيا» آمده است شايد بدان جهت است كه در جهان آخرت احتياجى به ذكر و ياد او نيست، چون آنجا عالم حضور و ديدار است و انسان به لقاى او مىرسد و اين دنياست كه عالم جدايى و فراق است و تا زمانى كه لقاى او حاصل نگشته، مؤمن دل را به ياد او مشغول ساخته و لذّت و خوشى دل را در پرتو ياد او مىيابد.
رابطه ذكر خدا با محبّت الهى
ذكر و ياد خداوند از محبّت به او نشأت مىگيرد پس هر اندازه محبّت به خداوند بيشتر باشد، انسان بيشتر به ياد او خواهد بود. اين رابطه را در امور عادى دنيوى نيز مىتوان تجربه نمود. هر شخصى به هر اندازه به كسى علاقهمند باشد، به همان اندازه به ياد او خواهد بود و علاقه زياد سبب مىگردد كه بيشتر به ياد او باشد و از طرف ديگر، اگر او را فراموش كند از محبّت وى كاسته شده و به تدريج ياد او از دل بيرون مىرود. و بر عكس هر قدر به ياد او باشد بر محبّتش افزوده مىگردد، لذا كسانى كه در اين دنيا دلخوشى آنها به ياد خداوند است، هر اندازه كه ياد و توجه آنها به خدا بيشتر و عميقتر شود، محبتشان به خداوند متعال افزون مىگردد.
دلخوشى ديگر بندگان محبوب خدا، محبّت الهى است، اگر زمانى احساس كنند، دلشان از محبّت خدا خالى گشته، مرگ را براى خويشتن بهتر از دل خالى از محبّت خدا، مىپسندند.