(يعنى به اندازهاى كه براى عبادت و انجام وظيفه توان داشته باشد، نه اينكه هرچه ميل داشت تناول كند).
ششمين ويژگى اين است كه با دنيا بغض و دشمنى ورزد، چون من با آن بغض و دشمنى مىورزم و هفتمين ويژگى اينكه اخيار و نيكان را دوست بدارد، چون من آنان را دوست دارم.
اگر بخواهد مرا عبادت كند بايد خواستههايش را با خواستههاى من موافق سازد؛ يعنى بگويد: خدايا من بنده توام هر چه تو بگويى و اراده كنى انجام خواهم داد، پس وقتى پى برد، من با دنيا دشمنم او نيز با آن دشمنى مىورزد. البته چنانكه پيش از اين بيان شد. دشمنى خدا و اولياى او با دنيا به معناى دشمنى با مظاهر و نعمتهاى دنيوى نيست، بلكه دشمنى آنان با هدف قرار گرفتن دنياست و الا با نعمتهاى دنيا و زندگى دنيوى كه نعمت خداست، كسى دشمنى ندارد: اگر حيات و زندگى دنيا نبود، آخرتى نيز در كار نبود؛ يعنى بهشت تحقق نمىيافت. پس چنان نيست كه زندگى و نعمتهاى دنيا بد باشد، بلكه دنياطلبى بد است و دنياطلبى به اين است كه انسان براى دنيا اصالت قائل شود و آن را مطلوب بالذات بداند. اما اگر دنيا را وسيله آخرت قرار دهد، او در واقع آخرت طلب است.
عابد در كنار دشمنى با دنيا نيكان را دوست مىدارد، به افرادى محبت و علاقه مىورزد كه در راه خدا گام برمىدارند و رو به كمالند. اين مطلب بيانگر اين حقيقت است كه انسان يا در راه بندگى گام برمىدارد و يا خودپرستى! اگر كسى همه اين صفات در او جمع گشت، واقعاً عابد است و الا هر قدر از اين صفات كاسته شود، خود پرستى جايش را مىگيرد.