امر ديگرى كه در اين زمينه نبايد از نظر دور داشت اين است كه به طور كلى در اكثر مسائل اخلاقى و تربيتى نكتههاى ظريفى وجود دارد كه بسيارى از اوقات مورد غفلت واقع مىشود. براى مثال، در بحث تواضع اشاره كرديم كه نبايد تصور كرد تواضع هميشه و در همه جا امرى ارزشى و پسنديده است، بلكه مواردى وجود دارد كه تواضع در آن موارد علاوه بر آنكه هيچ حُسن و ارزشى ندارد، ضد ارزش و نكوهيده نيز به حساب مىآيد. در بحث حاضر نيز بايد توجه داشت كه انسان مؤمن در همه جا هم نبايد در مقابل رفتار ناشايست ديگران حلم و بردبارى به خرج دهد و با كرامت و بزرگوارى و بىاعتنايى از كنار آن عبور كند. بر اساس همان قاعده كلى كه در بحث تواضع بيان كرديم، سكوت كردن و بىاعتنايى نمودن در برابر رفتارهاى ناشايست ديگران تا آنجا مطلوب است كه در مسير عبوديت خداى متعال باشد. اما اگر در جايى اين كار موجب گردد كه حق الهى پايمال شود ديگر امرى ارزشى و مطلوب و پسنديده نخواهد بود.
اگر در جايى رفتار زشت و ناشايست ديگران فقط موجب مىشود كه حق شخصى من پايمال گردد، اينجا بايد گفت، من و هر چه دارم فداى بندگى خدا. همه عالم به يك اراده خداوند به وجود آمده و با يك اراده هم مىتواند از بين برود؛ بنابراين همه عالم هم كه باشد ارزشى ندارد كه من بخواهم بر سر آن ناراحتى كنم و با افراد سبكسر و كسانى كه اهل كارهاى لغو و بيهودهاند درگير شوم.
اما گاهى هست كه رفتار نابخردانه و جاهلانه كسانى باعث مىشود كه به عظمت الهى لطمه وارد شود، و حق خداوند تضييع گردد و مورد تعرض و اهانت قرار گيرد. اينجا ديگر نبايد سكوت كرد و آرام و راحت از كنار مسأله گذشت. اينجا جايى است كه بايد به خشم و خروش آمد و به دفاع از عظمت و حق الهى برخاست. به راستى اگر بنا بود كه خشم در هيچ كجا به كار انسان نيايد پس اصولا چرا خداى متعال خشم را در نهاد انسان آفريد و قرار داد؟ در كتابهاى روايى ما در اين زمينه روايتى نقل شده كه تعبيرى عجيب در آن به كار رفته است و مىفرمايد، كسى كه براى خدا چهرهاش را در هم نكشد آتش جهنم آن را در هم خواهد كشيد!