مىفهمد، عمل كند، به امر و نهى، حساسيت پيدا مىكند. اين حالت نيز، به جاى خود براى تكامل انسان، مفيد و مؤثّر است. حكمت خداوند است و حقيقتِ آن حُبّ كمال است ولى بر اثر نقص معرفت در شكلهاى محدود، جلوه مىكند.
اين شخصيت طلبى، در سنين بالاتر و در اجتماع، كمكم به صورت رياستطلبى، نمودار مىگردد، مىخواهد فرمانروا شود و ديگران حرف او را گوش كنند و امتياز پيدا كند. اين نيز شكلهاى گوناگون دارد: شهرتطلبى، رياستطلبى، جاهطلبى، علاقه به محبوب شدن.
در اين موارد، آياتى در قرآن آمده است؛ امّا آيهاى كه هم به اين خواست اشاره دارد و هم راه تعالى آن را نشان داده است:
همه طالب عزّت اند، قرآن اشاره مىفرمايد كه حتّى برخى از بت پرستان به انگيزهى جلب احترام و عزّت، بت مىپرستيدهاند.
به هر حال، اصل جلب عزّت و احترام و آبرو، بد نيست امّا بايد دانست؛ عزّت، تنها در عزّتهاى اعتبارى موجود در جامعه، خلاصه نمىشود. آيهى مذكور در بالا درصدد است كه به اين خواست، جهت بدهد و مىگويد:
مىخواهيد عزيز باشيد؟ كارى انجام دهيد كه نزد خداوند عزيز باشيد؛ اگر تو مىخواهى نزد انسانها كه خود فقير و محتاج اند، عزيز باشى؛ چرا نمىخواهى نزد پروردگار غنّى و متعال، عزيز باشى؟!
ميل به بقاء نيز از خواستهاى فطرى انسان است.
آدمى هيچگاه نمىخواهد بميرد زيرا مىانديشد كه مردن، نابودن شدن است مىخواهد عمرى طولانى داشته باشد.
قرآن از بنى اسرائيل نقل مىكند كه مىخواستند هزار سال عمر كنند:
[هزار، نماد كثرتاست نه اينكه مثلاً هزار و يكسال نمىخواسته است] اين خواست در همه، حتّى در پدر همهى ما حضرت آدم(عليه السلام)، نيز وجود داشت و شيطان براساس همين خواست، او را فريفت: