اى آنان كه كفر ورزيديد، گمان نكنيد كه با كفرورزيتان، ارادهى شما بر ارادهى خدا غالب آمده، نه، چنين نيست، بلكه «فَلَوْ شاءَ لَهَداكُمْ...» مىتواند همه را جبراً هدايت كند ولى اين را نخواسته است. خواست تكوينى خدا اينست كه انسان از راه ارادهى خود كار كند.
پس اين تعبيرات براى آنست كه كفّار گمان نكنند كه وقتى برخلاف ارادهى تشريعى خدا، عمل مىكند، او را عاجز كرده يا بروى سبقت گرفتهاند.
***
در روايات نيز، برخى موهم جبر است و متناسب با همين مباحث قضا و قدر و اذن و مشيّت و اراده؛ كه پاسخ آنها نيز، همان پاسخىاست كه در مورد آيات گفته شد. امّا يك سلسله روايات با مفاهيم خاصّ وجود دارد موهم جبر كه گرچه در قرآن هم نظاير آن وجود دارد امّا به صراحت اين روايات نيست؛ و از آن جمله است روايات مربوط به طينت انسان بدين مضمون كه خدا مردم را از دو طينت بد و خوب آفريده است كه موهم اين معناست كه بدها مجبورند كار بد و خوبها، كار خوب انجام دهند. و يا رواياتى كه در باب علم الهى وارد شده مبنى بر اينكه خدا مىداند چه كسى كار خوب و چه كسى كار بد انجام مىدهد و موهم اين معنا مىشود كه اگر كسى خلاف علم خدا، فعلى مرتكب شود، ـ العياذ بالله ـ علم خدا تبديل به جهل مىشود:
خيّام مىگويد:
من «مَىْ» خورم و هر كه چون من، اهل بود *** «مى» خوردن من، به نزد وى، سهل بود
«مى» خوردن من، حقّ ز ازل مىدانست *** گرمى نخورم، علم خدا، جهل بود
و يا رواياتى كه درباب شقاوت و سعادت ذاتى انسان [به تعبير متكلّمان] آمده است: «السّعيد سعيدٌ فى بطن امّه و الشّقى شقّىٌ فى بطن امّه» و يا رواياتى مبنى بر اينكه چون روح در جنين دميده شد، فرشتهاى بر پيشانى او خواهد نوشت كه صالح است يا طالح.
كه همهى اين روايات، ايهام جبر دارد.
اگر بخواهيم همهى اين روايات را مفصّلاً، چه از جهت سند و چه از لحاظ دلالت، مورد بررسى قرار دهيم، از بحث اصلى خود خارج خواهيم شد.امّا بطور فشرده و كُلّى، دو جوابِ ساده به اين موارد مىتوان داد و يك جواب دقيقتر:
1 ـ اينها بيان اقتضاء هاست نه بيان علّت تامّه. يعنى كسانى هستند كه از طينتى خلق شدهاند كه آن طينت، اقتضاء دارد كه جهت خير را در او تقويت كند مثل فرزندى كه از پدر