پس براى توجيه مسألهى مورد بحث خويش چون دليل قطعى نداريم و با خود جنّ كه تماس نداريم؛ مىتوانيم بدينصورت تصورّ كنيم كه رفتن به جوّ زمين براى جنّ، شرايط خاص و روحى پيش مىآورد كه براساس آن مىتواند روح آنها با عوالم بالا تماس بگيرد. گويى اين بالا رفتن، خود براى آنها نوعى رياضت است كه با آن، با حصول شرايطى خاصّ، بهتر مىتوانند از امور معنوى استفاده كنند از جمله كسب اطلاعات عينى كه با آن علاقه بسيار دارند؛ بويژه شياطين جنّ كه مىخواهند در امر هدايت بنى آدم اخلال كند؛ پس مىكوشند يا بهتر بگوييم طبق روايات تا پيش از تولد پيامبر مكرّم صلى الله عليه و آله و سلّم، مىكوشيدند تا از اين راهها مطالبى غيبى كسب و بوسيله آنها مردم را گمراه كنند. كه كم و بيش از اين كارها انجام مىشده است؛ امّا اكنون بنصّ قرآن ديگر نمىتوانند:
اكنون ديگر اگر كسى گوش بخواباند؛ شهابى را در كمين خود خواهد يافت.
در اينمورد، اين فرض را مىتوان بعيد ندانست كه براى آنكه پيامبر(صلى الله عليه وآله) را متهم نكنند كه اخبار غيبى را از جنّ دريافت مىكند؛ اين ارتباط قطع شد.
امّا هنوز؛ پاسخ اين مسأله باقى مانده كه: شهاب چيزى نيست كه در زمان پيامبر پيدا شده باشد و مانند رعد و برق قبلاً نيز، مىبوده است. اين پديدهى طبيعى با طرد شياطين چه ربطى دارد؟ آيا همين شهابى است كه مىبينيم يا شهابهاى مأمور طرد شياطين از گونهى ديگرند و تعبى، استعارى است؟
در پاسخ بايد گفت: البته اين احتمال بعيد نيست كه شهاب، امر معنوى باشد و تشبيهاً بر آن، شهاب اطلاق شده باشد؛ ولى اگر منظور آيه همين شهاب ظاهرى هم باشد (چنانكه ظاهر آيه همين است) باز اشكالى به وجود نمىآمد زيرا با توجّه به بحثهاى پيشين كه گفتيم وجود علل طبيعى به معناى نفى علل ماوراء طبيعى نيست؛ اينها يك [ابزارها و همگامها] و مُعدّاتى هستيد كه در حدّ اِعداد در عالم طبيعت، تأثير دارند امّا تأثير حقيقىتر و اصلىتر از آنِ عوامل ماوراء طبيعى است.
پس، مىتوان تصوّر كرد كه اختيار اين شهابها در دست ملائكه باشد چنانكه از آيات بر مىآمد كه فرشتگان مدبّرات و رسل الهى هستند و تدبير الهى پس از ولادت پيامبر در مورد اين شهابها چنين است كه هنگامى كه شيطانها بخواهند استراق سمع كنند، به سوى آنان پرتاب مىشود.
درست است كه ما مىبينيم اين كار با علل طبيعى تحقّق مىيابد امّا فراسوى آن، تأثير