و بعد از آن باز، دنبالهى آيات قبل را دربارهى نعم مادّى ،ادامه مىدهد.
پس اين عجيب نيست، اگر مىبينيم كه برخى از بزرگان در آيهى مورد بحث خودمان، چنين احتمال دادهاند كه ممكن است بحث در مورد آسمان مادّى باشد و ناگهان به آسمان معنوى گريزبزند.
نيز اين خود از روشهاى تربيتى قرآن محسوب است كه به هنگامى كه حال مخاطب، متناسب با چيزى است؛ همانجا، نكتهاى را به او مىفهماند.
انسان با يادآورى سفر، يا به هنگام آن، در خود، احساس دل كندگى مىكند؛ در اين حال كه متناسب است آدمى به ياد خدا و سفر آخرت بيفتد.
پاكيزه باد (نام) خدايى كه (اين وسيلهى سفر را) براى ما مسخّر گردانيد و ما براى او قرينى قائل نبوديم و ما به سوى پروردگارمان باز مىگرديم.
بارى، برخى از بزرگان، چنانكه اشاره كرديم احتمال دادهاند كه منظور از سماء دنيا در آيهى مورد بحث ما، آسمان دنياست امّا به سماء معنوى گريز زده است؛ امّا بنظر ما اين خلاف ظاهر است و در سورهى جنّ آياتى وجود دارد كه احتمال اين بزرگان را بعيد مىكند:
ما آسمان را لمس كرديم و دريافتيم كه از نگهبانان سرسخت وشهابها، پرشده است.
و (از اين پيش) ما جايگاههايى براى شنودن (اطلاعات) داشتيم (كه آنجاها) مىنشستيم امّا اكنون هر كس گوش بخواباند، شهابى را در كمين خويش خواهد يافت.
در روايات تفسير شده است كه پس از ولادت پيامبر مكرّم اسلام صلى الله عليه و آله و سلّم، شيطانها از رفتن به آسمانها، منع شدند.
ظاهر آيه مشكلاتى دارد از جمله اينكه: شهاب از پديدههاى طبيعى است مثل رعد و برق كه قبل از توّلد پيامبر(صلى الله عليه وآله) هم بوده است؛ اين چه ربطى به رجم و رمى شياطين دارد؟
ديگر اينكه: رفتن آنان به آسمان چه ربطى دارد به اين كه از اخبار گروههاى فرازين (=ملأ اعلى)، با خبر شوند؟ مگر آن اخبار و اطلاعات با اين كرات، مربوطند؟ بويژه اگر پذيرفتهايم كه فرشتگان مجردّند و منظور از نزول ملائكه بر انبياء اين نيست كه آنان از يك جاى محسوس