است؛ همين معرفت شهودى باشد. و شايد منظور از اينكه «خدا را بايد با خودش شناخت نه با آفريدگانش»[1] نيز چنين شناختى باشد و همچنين بسيارى از مضامين ديگرى كه در پارهاى از روايات وارد شده است.[2]
توجه به اين نكته، ذهن ما را از پيشداورى دربارهى آيات خداشناسى، مصون مىدارد كه نسنجيده همهى آنها را حمل بر شناخت كلّى و عقلانى نكنيم و دربارهى ديدگاه آنها دقّت بيشترى بنماييم؛ شايد بعضى از آنها ناظر به رابطهى شهودى دل با خدا باشد كه به صورت نيمهآگاهانه يا آگاهانه تحقق مىيابد و از نوع معرفت شهودى و حضورى شخصى است.
البتّه معرفت حضورى، قابل تعليم و تعلّم نيست، چون تعليم و تعلّم به وسيلهى الفاظ و مفاهيم حاصل مىشود و معانى خاصّى را به ذهن شنونده و انديشنده مىآورد و علم حضورى از قبيل معانى ذهنى نيست و قابل نقل و انتقال به ديگرى نمىباشد. حتّى بيانات قرآنى هم نمىتواند خود به خود علم حضورى و شهودى به ما بدهد ولى مىتواند راهى را به ما نشان دهد كه از آن طريق، علم شهودى به خداى متعال پيدا كنيم يا معرفت ناآگاهانه يا نيمهآگاهانه را به سرحدّ آگاهى برسانيم. پس بايد دقّت كنيم كه آيا هدف قرآن اين است كه معرفتى كلى نسبت به خداى متعال و اسماء و صفات او به ما بياموزد، يعنى همان كارى كه فلاسفه و متكلّمين انجام مىدهند يا هدف والاترى نيز دارد يعنى مىخواهد «دل» ما را به خدا آشنا كند و ما را به معرفت حضورى و شهودى راهنمايى فرمايد؟
2ـ اسماء الهى و الفاظى كه در زبانهاى مختلف در مورد خداى متعال به كار مىرود، بر دو گونه است: بعضى به عنوان «اسم خاص» و به اصطلاح «عَلَم شخصى» استعمال مىشوند و بعضى به عنوان اسم يا صفت عام و ممكن است يك لفظ به دو صورت، استعمال شود: گاهى به صورت «اسم خاص» و گاهى به صورت «اسم عام» و به اصطلاح نوعى «اشتراك لفظى» دارد. لفظ «خدا» در زبان فارسى و مشابهات آن در زبانهاى ديگر (مانند God[3] در زبان انگليسى) از همين قبيل است.
[1] ر. ك: اصول كافى، ج 1، باب اَنَّهُ لا يُعْرَفُ اِلاّ بِه. ص 85، (ط دارالكتب الاسلامية). [2] مانند سخنى كه از امام باقر(عليه السلام) نقل شده است كه «كُلُّ ما مَيَّزْتُمُوهُ بِاَوْهامِكُمْ فى اَدَقِّ مَعانيهِ مَخْلُوقٌ مَصْنُوعٌ مِثْلُكُمْ مَرْدُودٌ اِلَيْكُم» [محجة البيضاء، ج1، ص 219، ط مكتبة الصدوق] و سخنى كه از امام صادق(عليه السلام) روايت شده است: وَ مَنْ زَعَمَ اَنَّهُ يُعْبَدُ بِالصِّفَةِ لا بِالاِْدْراكِ فَقَدْ اَحالَ عَلى غايب... اِنَّ مَعْرِفَةَ عَيْنِ الشَّاهِدِ قَبْلَ صِفَتِهِ و مَعْرِفَةُ صِفَةِ الْغائِبِ قَبْلَ عَيْنِه» [تحف العقول ـ كَلامُهُ(عليه السلام) فى وَصْفِ الْمَحَبَّةِ لِأَهْلِ الْبَيْتِ(عليه السلام)]... [3] God هنگامى كه به عنوان «اسم خاص» به كار مىرود با حرف اوّل بزرگ G و هنگامى كه به عنوان اسم عام به كار مىرود، كوچك g نوشته مىشود.