گاهى مجازاً يا مسامحةّ سماء گفته شود و مراد جهتِ برتر و بالا باشد امّا كلمه سماء به معناى فوق نيست زيرا «فوق» را نمىتوان جمع بست، جهت بالا تعدّد ندارد و آنچه كه از راه «فوق» در مىيابيم دلالت بر ذاتى ندارد در حاليكه مىبينيم كه در قرآن ارجمند، اوّلاً: سماء اكثراًبه صورت جمع بكار رفته است و ثانياً «السّماء» به عنوان موجودى حقيقى ذكر شده؛ ذاتى است و نه تنها يك جهت.
اينك جاى اين پرسش است كه آيا اين موجود، اين ذات عالى؛ مادّى است يا مجرّد، يا اعمّ؟ زيرا هنگامى كه كلمه «علوّ» را درنظر مىآوريم، ابتدا مصاديق حسّى آن به ذهن مىآيد ولى اين تبادر به جهت انس ما با محسوسات است و تعيين كننده معنى نيست؛ بنابراين هنگاميكه مىگوييم:
نبايد گفت كه ظاهر لفظ اين مطلب را مىرساند كه: «خدا آن بالا بالاهاست»! اين تبادر، از جهت حاقّ لفظ نيست بلكه به خاطر انس ما به محسوسات است لذا نمىتوان به آن بسنده كرد و رهنمون به حقيقت، نيست.
اينك باز پرسشهايى ديگر:
ـ آيا اين سماوات كه گاه به هفتگانه بوده، موصوف است «= سماوات سبع» و گاه تنها عدد آن ذكر شده:
نباء / 12: «سَبْعاً شِدادا».
مادى است يا غير مادّى؟
ـ آيا در قرآن سترگ، به سماء مادّى اشارهاى شده است يا نه؟
ـ آيا اين سماواتى كه در كنار ارض ذكر شده، مادّى است يا غير مادّى؟
ـ آيا اينها از يك مادّه موجود، از قبل، آفريده شده يا نه و اگر آرى، از چه مادّهاى؟
مصاديق سماوات سبع چيست؟
آنچه مىتوانيم ادعا كنيم كه برحسب فهم ما از قرآن بر مىآيد، اين است كه سماوات سبع، مادّى است. ما نفى نمىكنيم كه سماء به معناى غير مادّى هم بكار رفته باشد و شايد در قرآن هم چنين كاربُردى وجود داشته باشد ولى اين سماواتى كه در كنار «ارض» به كار رفته و هفتگانه است؛ مادّى است.
اكنون در مقام دليل، به بررسى يكى از آيات كريمه مىپردازيم: