1 ـ بالأخره هر امتى يك اجلى خواهد داشت و بى نهايت نخواهد بود.
2 ـ (مربوط به بحث) امتها اجلى داشتند كه خدا در اثر ايمان و استغفار ايشان تأخير مىاندازد.
اين مطلب هم باز بصورتهاى مختلفى در آيات آمده است كه اجل زودرس گاهى بصورت عذاب استيصال است كه يك امت نابود مىشوند مانند طوفان حضرت نوح كه همهى امت جز عدهى معدودى را از بين برد ولى نوح وعده داده بود كه اگر ايمان بياوريد عذاب نمىآيد و طبق عمر طبيعى زندگى خواهيد كرد، كه به اين مىگويند: اجل مسمّى، وقتى براى كارى موعدى را به زبان مىآورند ديگر قابل تغيير نيست، خدا هم وقتى اجلى را تعيين مىكند و اسم آنرا مىبرد ديگر قابل تغيير نيست. بعضى مفسّرين گفتهاند اجل مسمّى يعنى اسمى بردهاند درباره اجل ولى قابل تغيير است ولى از موارد استعمال در قرآن، چنين چيزى بر نمىآيد.
6 ـ اجل اگر معلق باشد از مراحل تقدير است ولى اگر حتمى باشد ناظر به مرحلهى قضاء مىباشد و تغييرپذير نيست.
7 ـ در ضمن گفتيم مرحلهى قضاء مرحلهى حتميّت است و غير قابل تغيير، ولى در مورد روايات چنين تعبيرات هست كه مثلا صدقه قضاء محتوم را تغيير مىدهد و گاه مىگويد: وَ لَوْ اُبْرِمَ اِبْراماً.
آنچه مىتوان گفت اين است كه اين قضاء حتميّتش نسبى است، هر چه تعداد بيشترى از اجزاء علّت تحقق مىيابد، به مرحلهى حتميت نزديكتر مىشود و وقتى اكثر اجزاء تحقق يافت مسامحةً به آن حتمى گفته مىشود؛ چنانكه در تعبيرات خودمان هم هست و مىگوييم حتماً حتماً مىآيم ولى اگر از او بپرسى اگر ميهمان برايت آمد مىآيى؟ مىگويد نه ولى با اين حال مىگويد حتماً حتماً؛ اين مسامحةً است. بنابراين اگر منظور از قضاء حتمى علتِ تامّ باشد مسلم است كه انفكاك معلول از آن درست نيست و محال و خلاف فرض است. پس فرض اينكه دعا مانع بلا مىشود وقتى درست است كه علّت تامّ تحقّق نيافته باشد، چون جزئى از علّت تام هم، عدم مانع است.
قـضاء
يكى از مباحثى كه دربارهى افعال الهى مطرح مىشود بحث قضاء است، گاهى قضاء و قدر در عرف، مترادف همديگر بكار مىرود ولى با توجه به مفهوم اين دو مىتوانيم بگوييم مرحلهى قدر، مقدم بر قضاء است، مرحلهى قدر مرحلهى اندازهگيرى و فراهم كردن اسباب و زمينهى كار است و مرحلهى قضاء مرحلهى پايان كار و يكسره شدن كار است.