موسى به خدمت شعيب در مىآيد در اثر اين خدمت، تكامل پيدا مىكند و آمادگى نبوت پيدا مىكند، بعد هم كه مىخواهد برگردد، در چه شبى حركت كند، از كدام مسير برود و در وسط راه همسرش درد احساس كند و... و آتشى ببيند و به آن سو رود كه مىبيند نورى از درخت است و بعد از خدا چنين خطاب رسد كه:
طه / 40: «ثمَّ جِئْتَ عَلى قَدَر يا مُوسى».
(اى موسى با حساب آمدى)؛ همهى اين شرائط تا اين لحظه كه تو بايد بدينجا برسى حساب شده بود. آرى، موسى با اختيار خود از مدين برگشت و با اختيار خود به سوى آتش رفت و... اما زمينهى اين اختيار و شكل گرفتن آن بدست اوست.
اينها تقديرات شخصى است، علاوه بر تقديرات نوعى براى هر فردى تقدير خاصى است كه در شكل دادن به افعال اختيارى او مؤثّر است.
نمونهى ديگر در صدر اسلام: بعد از هجرت مسلمانان به مدينه مردمى كه از طرف مشركين اموالشان مصادره شده بود با اجازهى پيامبر(صلى الله عليه وآله) در صدد تقاص برآمدند و گاهى به كاروانهاى مشركين حمله مىكردند شنيده بودند كه كاروان پر از اموال تجارى ابوسفيان بين راه مكه و شام است، بقصد حمله به سوى آن كاروان مىروند وقتى به محل بدر مىرسند دستور جنگ داده مىشود، با اينكه اينها قصد جنگ نداشتند فقط مىخواستند يك عمل پارتيزانى انجام دهند ولى در آن نقطه كه بايد با هم برخورد كنند حساب شده بود، مىفرمايد:
اگر شما با مشركين وعده هم كرده بوديد كه فلان ساعت اينجا با هم ملاقات كنيد، اينقدر با دقت بهم نمىرسيديد اما خدا آنچنان مقرر فرموده بود كه برخورد شما با مشركين در محل بدر انجام شود. اين تقدير است؛ شما با اختيار حركت كرديد، با اختيار جنگيديد، امّا مقدماتش با اختيار شما نبود.
از مجراى اختيار دو نفر، زمينهى غير اختيارى براى اختيار ثالثى قرار مىدهد، به همه چيز آگاه است، گذشته و حال و آينده پيش او حاضر است، مىداند چه چيز با چه چيز در كجا بايد با چه شكلى برخورد كند، اين موافق نظام احسن است. اين ترتيب مقدمات و فراهم كردن اسباب و وسائل حتى براى كارهاى اختيارى تقديراتى است به دست خدا.
وقتى عقل در نظر مىگيرد كه مقدمات از روى حساب تهيه مىگردند و در نظر مىگيرد كه اين نظام تحت ارادهى خداست و چيزى از او مخفى نيست و چيزى بر خلاف ارادهى او واقع