استعمال خير و شر در محاورات عرفي منحصر به ذوات و اعيان نميشود، بلكه در مورد افعال هم جريان مييابد و بعضي از كارها «خير» و بعضي ديگر «شر» تلقي ميگردد. بدينترتيب، مفهوم خير و شر و خوب و بد، در زمينهٔ اخلاق و ارزشها مطرح ميشود و در اينجاست كه معركه آرايي بين فلاسفهٔ اخلاق در تبيين مفاهيم ارزشي و تعيين ملاك خير و شر اخلاقي برپا ميگردد. ما در درس بيستم در حد گنجايش اين كتاب، در اينباره بحث كردهايم و تفصيل مطلب را بايد از «فلسفهٔ اخلاق» جستوجو كرد.
تحليل فلسفي خير و شر
براي اينكه تحليل دقيقي دربارهٔ خير و شر از ديدگاه فلسفي داشته باشيم، بايد به چند نكته توجه كنيم:
1. اموري كه متصف به خير و شر ميشوند، از يك نظر قابل تقسيم به دو دسته هستند: يك دسته اموري كه خيريت و شرّيت آنها قابل تعليل به چيز ديگري نيست، مانند خير بودن حيات و شر بودن فنا، و دستهٔ ديگر اموري كه خيريت و شرّيت آنها معلول امور ديگري است، مانند خير بودن آنچه در ادامهٔ حيات مؤثر است و شر بودن آنچه موجب فنا ميگردد.
در واقع، خيريت افعال هم از قبيل دستهٔ دوم است؛ زيرا مطلوبيت آنها تابع مطلوبيت غايات و نتايج آنهاست و اگر غايات آنها هم وسيلهاي براي تحقق اهداف بالاتري باشند، نسبت به اهداف نهايي حكم فعل را نسبت به نتيجه خواهند داشت؛
2. همهٔ ميلها و رغبتهاي فطري، شاخهها و فروعي از حب ذات هستند و هر موجود ذيشعوري چون خودش را دوست ميدارد، بقاي خودش و كمالات خودش را دوست ميدارد و از اين جهت، ميل به چيزهايي پيدا ميكند كه در ادامهٔ حيات يا در تكاملش مؤثر هستند و به ديگر سخن، نيازي از نيازهاي بدني يا رواني او را تأمين ميكنند. در حقيقت، اين ميلها و رغبتها وسايلي هستند كه دست آفرينش در نهاد هر موجود ذيشعوري قرار داده است تا او را بهسوي چيزهايي كه مورد نيازش هست سوق دهند.