در درسهاي شصت و هفتم و شصت و هشتم به اين مطلب اشاره شد كه موجودات جهان از جهت كمال و خيري كه دارند، متعلق محبت و ارادهٔ الهي قرار ميگيرند و حكمت و عنايت الهي اقتضا دارد كه جهان با نظام احسن و با بيشترين خيرات و كمالات بهوجود بيايد. با توجه به اين مطلب، چنين سؤالي مطرح ميشود كه منشأ شرور و جهات نقص در جهان چيست؟ و آيا بهتر اين نبود كه جهان خالي از شرور و نقايص باشد ـ چه شروري كه در اثر عوامل طبيعي پديد ميآيد، مانند زلزلهها و سيلها و امراض و آفات، و چه شروري كه بهوسيلهٔ انسانهاي تبهكار بهوجود ميآيد، مانند انواع ظلم و جنايات؟
از همينجاست كه بعضي از مذاهب شركآميز به دو مبدأ براي جهان قائل شدهاند: يكي مبدأ خيرات، و ديگري مبدأ شرور. گروهي نيز وجود شرور را نشانهٔ عدم تدبير حكيمانه براي جهان پنداشتهاند و در درّهٔ كفر و الحاد فرو غلطيدهاند. بههمين دليل است كه حكماي الهي عنايت خاصي به مسئلهٔ خير و شر مبذول داشتهاند و شرور را به جهات عدمي برگرداندهاند.
براي حل اين مسئله لازم است نخست توضيحي پيرامون مفهوم عرفي خير و شر بدهيم و سپس به تحليل فلسفي آنها بپردازيم.
مفهوم خير و شر
براي دريافتن معناي خير و شر در محاورات عرفي، ميتوان از دقت در ويژگيهاي مشترك ميان مصاديق واضح آنها سود جست؛ مثلاً سلامتي و علم و امنيت از مصاديق واضح خير، و