7. علت غائي براي هر كار اختياري ضرورت دارد، و حقيقت آن محبت يا شوقي است كه در درون فاعل مختار وجود دارد و علت غائي ناميدن نتيجهٔ كار به اين لحاظ است كه محبت و شوق فاعل به حصول آن تعلق ميگيرد.
8. افعال الهي نيز از اين قاعده مستثني نيست و هرچند ذات مقدس الهي از شوق نفساني و داعي زائد بر ذات منزه است، اما حب به كمال و خير كه بالاصاله به ذات خودش و بالتبَع به آثار وي تعلق ميگيرد، علت غائي براي همهٔ افعال اوست و اين صفت نيز مانند ساير صفات ذاتيه، عين ذات مقدسش ميباشد.
9. محبوبيت خير و كمال همهٔ مخلوقات در يك مرتبه نيست؛ از طرفي هر معلولي در سايهٔ علت فاعليش مطلوبيت مييابد، و از طرف ديگر در ميان معلولات همعرْض و متزاحم، هركدام داراي كمال بيشتري باشد از اصالت نسبي در مطلوبيت برخوردار خواهد بود.
10. در موجودات مادي كه داراي تكامل تدريجي هستند، ميتوان مراحل نقص را مقدمهاي براي مرحلهٔ كمال آنها دانست و هدف از آفرينش آنها را در جهان مادي، رسيدن به مرحلهٔ كمالشان قلمداد كرد. همچنين هر موجود مادي كه نسبت به موجود ديگري ناقصتر باشد و بتواند زمينهٔ پيدايش يا رشد و تكامل آن را فراهم كند، جنبهٔ مقدميتي نسبت به آن خواهد داشت، چنانكه موجود كاملتر، از نوعي اصالت نسبت به آن برخوردار خواهد بود. بر اين اساس، ميتوان پيدايش نوع انسان را هدفي براي آفرينش جهان مادي، و پيدايش انسان كامل را هدف آفرينش نوع انسان بهحساب آورد، چنانكه از آيات كريمهٔ قرآن نيز استفاده ميشود.
11. قول كساني كه علت غائي را از افعال الهي نفي كردهاند (مانند شيخ اشراق)، ميتوان به اين صورت تأويل كرد كه منظور ايشان نفي هدف ذاتي زائد بر ذات بوده است.
12. نيز قول كساني كه هدف آفرينش را سودرساندن يا تكامل مخلوقات شمردهاند، ميتوان حمل بر اهداف تبَعي نمود.