زيادي را در ميان فلاسفه و نحلههاي مختلف كلامي برانگيخته و مباحثات و مناقشات فراواني را پديد آورده است و بررسي همهٔ آنها درخور كتاب مستقلي است. از يك سوي، گروهي آن را صفتي ذاتي و زائد بر ذات شمردهاند، و از سوي ديگر گروهي آن را عين ذات دانسته، به علم به اصلح بازگرداندهاند، و بعضي آن را از عوارض ذات پنداشتهاند، چونان كه ارادهٔ انساني در نفس او پديد ميآيد، و برخي آن را نخستين مخلوق الهي شمردهاند كه ديگر مخلوقات بهوسيلهٔ آن بهوجود ميآيند و بالأخره كساني آن را از صفات فعليه دانستهاند كه از مقام فعل انتزاع ميشود، و اختلافات فرعي ديگري نيز هست كه آيا ارادهٔ الهي، واحد است يا متعدد، و حادث است يا قديم و... .
براي حل اين مسئله بايد نخست مفهوم اراده را دقيقاً تبيين كرد و سپس جايگاه آن را در ميان صفات ذاتيه و فعليه مشخص نمود و احكام و لوازم آن را بازشناخت.
مفهوم اراده
همانگونه كه در درس سي و هشتم گذشت، واژهٔ «اراده» دستكم به دو معنا استعمال ميشود: يكي خواستن و دوست داشتن، و ديگري تصميم گرفتن بر انجام كار. چيزهايي كه متعلق خواست و محبت شخص قرار ميگيرد، ممكن است اشياء عيني و حتي خارج از حيطهٔ قدرت و فاعليت وي باشد، مانند محبتي كه انسان به اشياء زيبا و لذتبخشِ دنيا دارد «تريدون عرض الدنيا»، و ممكن است افعال اختياري خودش باشد، مانند دوست داشتن كارهاي خوب و شايستهاي كه انجام ميدهد، و ممكن است افعال اختياري ديگران باشد، يعني دوست داشته باشد كه فاعل مختار ديگري با اختيار خودش كاري را انجام بدهد و در اين صورت آن را «ارادهٔ تشريعي» مينامند، چنانكه صورت دوم و نيز تصميم گرفتن بر انجام كار خودش را «ارادهٔ تكويني» مينامند. اما ارادهٔ فرمان دادن و وضع قوانين و مقررات، در واقع «ارادهٔ تشريع» است نه «ارادهٔ تشريعي» و نوعي ارادهٔ تكويني بهحساب ميآيد (دقت شود).