مصداق ميتوان بهعنوان صفات ثبوتيه به خداي متعالي نسبت داد و سلب آنها صحيح نخواهد بود؛ زيرا لازمهاش سلب كمال از موجود بينهايت كامل است.
بنابراين همهٔ مفاهيمي را كه حكايت از كمالات وجودي مينمايند و متضمن معناي نقص و محدوديتي نيستند، ميتوان بهعنوان صفات ثبوتيه براي خداي متعالي اثبات كرد و همچنين سلب همهٔ مفاهيمي را كه متضمن نوعي نقص و محدوديت هستند، ميتوان از صفات سلبيهٔ واجبالوجود بهشمار آورد، و اگر تأكيدي بر عدم استعمال اسماء جعلي در مورد خداي متعالي شده، به اين جهت است كه مبادا مفاهيمي بهكار گرفته شود كه متضمن معناي نقص و محدوديت باشد.
اما كساني كه صفات ثبوتيهٔ خداي متعالي را هم بهمعناي سلبي تأويل كردهاند، پنداشتهاند كه بدينوسيله ميتوانند به تنزيه مطلق دست يابند و از نسبت دادن مفاهيمي كه در مورد ممكنات هم بهكار ميرود، به خداي متعالي خودداري كنند، در صورتي كه اولاً، سلب يكي از نقيضين در حكم اثبات ديگري است و اگر ملتزم به اثبات نقيض ديگر نشوند، ميبايست ارتفاع نقيضين را تجويز كنند، و ثانياً، هنگامي كه مثلاً علم تأويل به نفي جهل ميشود، در واقع معناي عدمي جهل از ساحت الهي سلب ميگردد و تصور اين معناي عدمي بدون تصور مقابل آن (علم) ممكن نيست، پس بايستي در رتبهٔ مقدم، علم را اثبات كرده باشند.
صفات ذاتيه و فعليه
صفاتيكهبهخداي متعالي نسبت داده ميشود،يامفاهيمي است كه ازذات الهي با توجه به نوعي از كمال وجودي انتزاع ميشود، مانند علم و قدرت و حيات، و يا مفاهيمي است كه عقلازمقايسهٔبين ذات الهي ومخلوقاتش باتوجه به نوعيرابطهٔوجودي انتزاع ميكند، مانند خالقيت و ربوبيت. دستهٔ اول را صفات ذاتيه، و دستهٔ دوم را صفات فعليه مينامند. گاه نيز صفات ذاتيه را به اين صورت تعريف ميكنند: «صفاتي كه از مقام ذات انتزاع ميشود» و صفات فعليه را به اين صورت: «صفاتي كه از مقام فعل