با توجه به اين مقدمات، برهان به اين صورت تقرير ميشود: هريك از موجودات اين جهان كه عليالفرض ممكنالوجود هستند، نيازمند به علت فاعلي ميباشند و محال است كه سلسلهٔ علل تا بينهايت پيش رود يا رابطهٔ دور ميان آنها برقرار باشد، پس ناچار سلسلهٔ علل از جهت آغاز، به علتي منتهي خواهد شد كه خودش نيازمند به علت نباشد، يعني واجبالوجود باشد.
اين برهان را شيخالرئيس در اشارات به اين صورت تقرير كرده است: «موجود يا واجبالوجود است و يا ممكنالوجود، اگر واجبالوجود باشد، مطلوب ثابت است، و اگر ممكنالوجود باشد، بايد منتهي به واجبالوجود شود تا دور يا تسلسل لازم نيايد» و آن را متينترين برهانها دانسته و بهنام «برهان صديقين» نامگذاري كرده است.
امتياز اين تقرير آن است كه علاوه بر اينكه نيازي به بررسي صفات مخلوقات و اثبات حدوث و حركت و ديگر صفات براي آنها ندارد، اساساً نيازي به اثبات وجود مخلوقات هم ندارد، زيرا مقدمهٔ اول، بهصورت فرض و ترديد بيان شده است.
به ديگر سخن، جريان اين برهان فقط منوط به پذيرفتن اصل وجود عيني است كه بديهي و غيرقابلتشكيك ميباشد و كسي ميتواند اين اصل را نپذيرد كه بديهيترين وجدانيات و معلومات حضوري خودش را هم انكار كند و مطلقاً وجود هيچ موجودي حتي وجود خودش و فكرش و سخنش را هم نپذيرد!
اما كسي كه اصل وجود عيني را پذيرفت به او گفته ميشود: وجود عيني، يا واجبالوجود است و يا ممكنالوجود، و فرض سومي ندارد. در صورت اول، وجود واجب ثابت است و در صورت دوم، ناچار بايد وجود واجبالوجود هم پذيرفته شود؛ زيرا ممكنالوجود، محتاج به علت است و براي اينكه دور و تسلسل لازم نيايد، بايد سلسلهٔ علتها منتهي به واجبالوجود گردد.
در اين دو برهان چنانكه ملاحظه ميشود، تكيه بر روي «امكان» موجودات است كه صفتي عقلي براي ماهيتآنها ميباشد، و از راه اين صفت نياز آنها به واجبالوجود اثبات