پيدرپي ميپنداشتهاند. ازاينرو اگر كسان ديگري هم براي حركت اجزاء بالفعلي قائل باشند، در واقع به صف منكرين حركت پيوستهاند.
ولي حقيقت اين است كه وجود حركت بهعنوان امر تدريجي واحد قابل انكار نيست، و حتي بعضي از مصاديق آن (مانند تغير تدريجي كيفيات نفساني) را ميتوان با علم حضوري خطاناپذير درك كرد. منشأ اشتباه الئاييان، شبهاتي در برابر وجدان و بداهت بوده است كه با حل آنها جاي ترديدي باقي نميماند.
شبهات منكرين وجود حركت و حل آنها
كساني كه وجود خارجي حركت را انكار كرده و آن را مفهومي ذهني و حاكي از توالي سكونات انگاشتهاند، به شبهاتي تمسك كردهاند كه مهمترين آنها اين دو شبهه است:
1. اگر حركت بهعنوان امر ممتد واحدي در خارج وجود داشته باشد، بايد بتوان براي آن اجزائي در نظر گرفت، و هريك از اجزاء آن چون داراي امتداد ميباشد، به نوبهٔ خود قابل قسمت به اجزاء ديگري خواهد بود، و اين تقسيمات تا بينهايت ادامه خواهد يافت، و لازمهاش اين است كه حركت متناهي، نامتناهي باشد.
ارسطو از اين شبهه به اين صورت پاسخ داده است كه حركت اجزاء بالفعلي ندارد تا آنها متناهي يا نامتناهي باشند، بلكه ميتوان مثلاً آن را به دو بخش تقسيم كرد كه در اين صورت دو حركت وجود خواهد داشت نه يك حركت، و همچنين هر بخشي از آن را ميتوان به دو يا چند بخش ديگر قسمت كرد و از هر تقسيمي كه در خارج انجام پذيرد، تعدادي از موجودات بالفعل پديد خواهد آمد و اين تقسيمات تا بينهايت قابل ادامه ميباشد. پس خود حركت مفروض، متناهي، و اجزاء بالقوهٔ آن، نامتناهي است. ميان اين دو قضيه تناقضي وجود ندارد؛ زيرا يكي از شرايطِ تناقض، وحدت قوه و فعل است كه در اينجا منتفي است؛ چون تناهي، صفت كل حركت، و عدم تناهي، صفت اجزاء بالقوهٔ آن است.