روشن است كه كون و فساد مخصوص تغيرات دفعي، و حركت ويژهٔ تغيرات تدريجي است. ازاينرو نميتوان نوع خاصي از تغير را از يك نظر مشمول هر دو دانست، اما عدم اجتماع كون و فساد با حركت، به اين معنا نيست كه هرجا حركتي وجود داشته باشد، ديگر جايي براي كون و فساد نخواهد بود، بلكه ممكن است شيء متحرك از جهت ديگري متصف به كون و فساد گردد.
توضيح آنكه ممكن است موجودي داراي حركتي باشد كه در يك «آن» پايان يابد، و درست در همان لحظه، حركت جديدي در آن پديد آيد. بهعنوان مثال هواپيمايي كه با نيروي حاصل از يك موتور حركت ميكند، حركتش معلول همان نيروست و پس از خاموش شدن موتور مزبور، حركت ناشي از آن هم دير يا زود پايان ميپذيرد و هنگامي كه موتور دوم بهكار ميافتد، نيروي ديگري توليد ميكند كه موجب حركت جديدي براي هواپيما خواهد شد. اكنون اگر فرض كنيم كه درست در همان آني كه حركت اول پايان مييابد، حركت دوم شروع شود، هرچند وقفهاي در حركت هواپيما روي نميدهد، اما در واقع دو حركت در آن پديد آمده است كه يكي معلول نيروي موتور اول، و ديگري معلول نيروي دوم ميباشد. در اينجا علاوه بر تغيرات تدريجي، يك تغير آني و دفعي هم رخ داده كه عبارت است از تمام شدن حركت اول و تبديل شدن آن به حركت دوم، و اين تغير را ميتوان «كون و فساد» ناميد.
همچنين هنگامي كه دو صورت متعاقب در مادهاي پديد ميآيد و يكي از آنها فاسد شده، ديگري جانشين آن ميگردد، حركت جوهري صورت سابق پايان ميپذيرد و در همان لحظه، حركت جوهري صورت لاحق آغاز ميگردد. اين تبدل صورتها و تعاقب حركت جوهري آنها را نيز بايد از قبيل «كون و فساد» بهحساب آورد، زيرا در يك «آن» و بدون فاصلهٔ زماني انجام ميپذيرد.
بنابراين فرض استمرارحركت در يك موجود هم منافاتي با تحقق كون و فساد در