1. علاوه بر تغيراتي كه در موجودات مادي مشاهده ميشود، تغير دائمي و دروني در همهٔ اجسام با براهين حركت جوهريه اثبات ميشود، بنابراين هيچ موجود جسماني بدون تغير نخواهد بود.
2. ادعاي اينكه هر موجود مادي (هرچند با چندين واسطه) قابل تبديل به هر موجود مادي ديگري است، ادعاي گزافي نيست، گرچه احتمال وجود نوعي از موجود مادي كه قابل تبديل نباشد را نميتوان با برهان عقلي نفي كرد.
3. تبديل بسياري از موجودات، با وساطت چندين پديده و بعد از گذراندن مراحل متعددي صورت ميگيرد، ازاينرو فلاسفه موجودي را قابل تبديل به موجود ديگري ميدانند كه قوهٔ آن را داشته باشد.
4. واژهٔ «قوه» در فلسفه به سه معنا بهكار ميرود:
الف) قوهٔ فاعلي كه منشأ صدور فعل است؛
ب) قوهٔ انفعالي كه ملاك پذيرش فعليت جديد است، و در اين مبحث همين معنا اراده ميشود؛
ج) قوه بهمعناي مقاومت كه در برابر «لاقوه» بهكار ميرود و هركدام از آنها نوعي از كيفيت استعدادي شمرده ميشود.
5. مورد استعمال قوه در سخنان فلاسفه، اعم از مورد استعداد است؛ زيرا قوه برخلاف استعداد، بر جوهر هم اطلاق ميشود.
6. قوهٔ انفعالي از مقايسهٔ دو وجود سابق و لاحق انتزاع ميشود، از اين نظر كه وجود سابق ميتواند واجد وجود لاحق شود. ازاينرو بقاء دستكم جزئي از موجود سابق لازم است.
7. گاهي واژهٔ «بالفعل» در معناي وسيعتري بهكار ميرود و شامل موجودي كه سابقهٔ قوهاي ندارد هم ميشود.
8. با توجه به اين معناي «بالفعل» ميتوان مطلق موجود را به بالفعل و بالقوه تقسيم كرد؛ تقسيمي كه بهلحاظ مفاهيم اضافي حاصل ميشود و نظير تقسيم موجود به خارجي و ذهني است. ازاينرو هر موجود بالقوهاي از يك نظر بالفعل خواهد بود.