همچنين مفهوم قوهٔ انفعالي از مقايسهٔ دو موجود سابق و لاحق انتزاع ميشود، از اين نظر كه موجود سابق، فاقد موجود لاحق است و ممكن است واجد آن بشود و ازاينرو بايد دستكم جزئي از موجود سابق، باقي بماند و با موجود لاحق، نوعي تركيب و اتحاد پيدا كند، و در برابر آن، اصطلاح «فعليت» بهكار ميرود كه از تحقق موجود لاحق انتزاع ميشود. بنابراين قوه و فعل، دو مفهوم انتزاعي هستند و هيچكدام از آنها از مفاهيم ماهوي بهشمار نميرود.
گاهي واژهٔ «بالفعل» در معناي وسيعتري بهكار ميرود و شامل موجودي كه هيچگونه سابقهٔ قوهاي نداشته هم ميشود، و طبق اين اصطلاح است كه مجردات تام، موجودات بالفعل ناميده ميشوند.
يادآور ميشويم كه در بعضي از سخنان فلاسفه، وجود امر مشترك بين موجود بالقوه و موجود بالفعل رعايت نگرديده و مثلاً اجزاء سابق زمان و حركت، نسبت به اجزاء لاحق آنها بالقوه ناميده شده است و بهنظر ميرسد كه اين تعبيرات خالي از مسامحه نباشد.
تقسيم موجود به بالفعل و بالقوه
اگر واژهٔ «بالفعل» را بهمعناي عامش در نظر بگيريم كه شامل مجردات هم بشود، ميتوان تقسيم اولي ديگري براي موجود در نظر گرفت و آن را به موجود بالفعل و موجود بالقوه قسمت كرد، كه موجود بالقوه در ماديات يافت ميشود و موجود بالفعل مجردات و حيثيت فعليت ماديات را دربرميگيرد. ولي بايد توجه داشت كه اين تقسيم از جهتي شبيه تقسيم موجود به علت و معلول، يا تقسيم آن به خارجي و ذهني است، نه از قبيل تقسيم موجود به مجرد و مادي.
توضيح آنكه گاهي تقسيم بااضافهٔ كردن دو يا چندمفهوم نفسي (غيرنسبي) به مقسم انجام ميگيرد و در نتيجه، تداخلي در اقسام پديد نميآيد، چنانكه در تقسيم موجود به مجرد و مادي چنين است، يعني موجود مادي را نميتوان به هيچ لحاظي مجرد دانست و موجود مجرد را هم نميتوان مادي قلمداد كرد. گاهي تقسيم بهلحاظ مفاهيم نسبي و