بهحساب نميآورند، چنانكه همين قول قبلاً مورد تأييد قرار گرفت. بنابراين قسم يازدهم و دوازدهم را بايد از تغيرات اعتباري بهشمار آورد؛
3. قول كساني كه حركت را بهعنوان يك امر تدريجي نميپذيرند و همهٔ تغيرات را دفعي ميپندارند و بدينترتيب، قسم هفتم و سيزدهم را انكار ميكنند، و چون مفهوم تغير، مفهومي انتزاعي است و مابازائي جز وجود و عدم سابق و لاحق ندارد و عدم هم بطلان محض است، وجود را مساوي با ثبات ميشمارند، مانند نحلهٔ الئايي از فلاسفهٔ يونان باستان؛
4. قول كساني كه وجود حركت را ميپذيرند، ولي آن را مخصوص به اعراض ميدانند و در نتيجه قسم هفتم از اقسام يادشده را انكار ميكنند؛
5. قول صدرالمتألهين و ديگر كساني كه قائل به حركت جوهريه نيز هستند.
با توجه به آنچه در درس چهل و هفتم دربارهٔ عدد گفته شد و اعتباري بودن آن به اثبات رسيد، ديگر نيازي به بحث دربارهٔ تغيرات عدد نيست. اما دربارهٔ ساير اقوال ميبايست چند مسئله را مورد بحث قرار دهيم:
مسئلهٔ اول آنكه آيا هر پديدهٔ مادي بايستي ضرورتاً مسبوق به مادهاي باشد كه در زمان سابق بر پيدايش آن تحقق داشته است و در نتيجه، سلسلهٔ حوادث مادي از جهت ازل، بينهايت و بيآغاز ميباشد، يا بايستي به موجودي منتهي شود كه سرسلسلهٔ پديدههاي مادي بهشمار ميرود و سلسلهٔ حوادث مادي داراي آغاز زماني ميباشد؟
مسئلهٔ دوم آنكه آيا حركت بهعنوان يك امر پيوستهٔ تدريجي وجود خارجي دارد، يا آنچه حركت ناميده ميشود مجموعهاي از امور ثابت است كه پيدرپي بهوجود ميآيند و معدوم ميشوند و ذهن انسان از مجموع آنها مفهوم حركت را انتزاع ميكند؟ و به ديگر سخن آيا همهٔ تغيرات، دفعي هستند يا تغير تدريجي هم داريم؟
مسئلهٔ سوم آنكه بعد از اثبات حركت، آيا تنها اعراض هستند كه داراي تغيرات تدريجي ميباشند، يا در ذات جوهر هم ميتوان حركت يا حركاتي را اثبات كرد؟