تحقق مييابد كه آن را «علم حصولي» ميخوانند و مخصوص نفوس متعلق به ماده ميباشد، و مرتبهاي از وجود نفس بهنام «ذهن» ظرفگونهاي براي علم حصولي بهشمار ميرود كه خود آن داراي مراتب و شئون مختلفي است و بعضي از مراتب آن، اشراف بر مرتبهٔ ديگر پيدا ميكند، بهطوري كه مرتبهٔ پايينتر، حكم خارج را نسبت به ذهن مييابد و علم ديگري به آن تعلق ميگيرد، چنانكه در درس نوزدهم گذشت.
آگاهي انسان از يك واقعيت نفسالامري، بهصورت قضيهاي در ذهن منعكس ميشود كه سادهترين شكل آن قضيهٔ حمليه است و به نوبهٔ خود به هليهٔ بسيطه و هليهٔ مركبه و ساير اقسام قضايا منقسم ميگردد.
در قضيهٔ حمليه دستكم دو مفهوم ذهني وجود دارد كه يكي موضوع و ديگري محمول آن را تشكيل ميدهد و انسان نسبتي را بين آنها در نظر ميگيرد و حكم به ثبوت (در قضيهٔ موجبه) و يا عدم ثبوت (در قضيهٔ سالبه) مينمايد، هرچند در اين زمينه اختلافاتي وجود دارد كه در درس چهاردهم به آنها اشاره شد.
حكم يا تصديق (به اصطلاح خاص) در صورتي تحقق مييابد كه شخص، اعتقاد به مفاد قضيه داشته باشد، هرچند اعتقادي ظني باشد، ولي اعتقاد شخص هميشه مطابق با واقع نيست و حتي گاهي انسان، اعتقاد جزمي و قطعي به مطلبي پيدا ميكند كه مخالف با واقع است و در اين صورت آن را جهل مركب مينامند.
با توجه به اين نكات، علم حصولي را ميتوان از جنبههاي گوناگون مورد بررسي قرار داد و به بحث پيرامون هريك از امور يادشده بهطور جداگانه پرداخت، اما آنچه معمولاً مورد بحث واقع ميشود تجرد ادراك بهويژه ادراك عقلي است.
حقيقت علم حضوري
در علم حضوري ذات معلوم نزد ذات عالِم حاضربوده، عالِم، وجود عيني آن را مييابد و اين شهود و يافتن، چيزي خارج از ذات عالِم نيست بلكه از شئون وجود اوست و شبيه