و ثانياً، به فرض اينكه امكان استعدادي، كيفيتي عيني باشد، ميتوان نخستين امكان استعدادي را معلول جوهر جسماني شمرد و بدينترتيب محظور تسلسل را دفع كرد، بدون اينكه نيازي به اثبات قوهٔ جوهري (هيولاي فاقد فعليت) باشد.
بر اين قول اشكالات ديگري نيز وارد است كه براي جلوگيري از اطالهٔ سخن از ذكر آنها خودداري ميكنيم و تنها اين نكته را يادآور ميشويم كه موجوديت، همگام با فعليت داشتن است، بلكه در حقيقت عين يكديگرند و ازاينرو اساساً فرض موجودي كه فاقد فعليت باشد، فرض صحيحي بهنظر نميرسد و فرض اينكه هيولي در سايهٔ صورت فعليت بيابد، با ويژگي ذاتي آن كه نداشتن فعليت و قوهٔ محض بودن است، سازگار نيست.
ممكن است گفته شود كه قوهٔ محض بودن هيولي، نظير امكان ذاتي براي هر ماهيتي است كه از آن جداشدني نيست و در عين حال در سايهٔ علت، وجوب بالغير مييابد.
ولي بايد توجه داشت كه امكان ذاتي براي ماهيت، يك صفت عقلي محض است كه مابازای خارجي ندارد، چنانكه خود ماهيت امري است اعتباري. اما در مورد هيولي فرض اين است كه جوهري است خارجي كه وجود آن، قوهٔ محض است، و شايد بههمين جهت صدرالمتألهين هيولي را امري عقلي و عدمي ناميده است (دقت شود).