فلاسفهٔ پيشين براي اثبات جواهر عقلاني، راههاي پرپيچوخمي را پيمودهاند؛ مثلاً همگي ايشان براي اثبات عقل اول كه بسيطترين و كاملترين موجودات امكاني است، به قاعدهٔ «الواحد» (وحدت معلول در صورت وحدت علت بيواسطه) تمسك كردهاند، و از سوي ديگر، عقل فعال را فاعل قريب براي عالم عناصر (مادون فلك قمر) و نيز افاضهكنندهٔ مفاهيم عقلي به انسان و خزانهٔ معقولات وي معرفي نموده، براي اثبات آن وجوه مختلفي را ذكر كردهاند. نيز براي اثبات عقول طوليهٔ دهگانه از فرضيهٔ افلاك نهگانه مدد گرفته و نُه عقل را فاعل قريب براي افلاك و نيز بهعنوان غايت براي حركات ارادي نفوس آنها تصور كردهاند كه با عقل فعال مجموعاً عقول عشره را تشكيل ميدهند. همچنين فلاسفه براي اثبات عالم عقلي و مخصوصاً اشراقيين براي اثبات عقول عرْضيه (مُثُل افلاطونيه)، به قاعدهٔ «امكان اشرف» تمسك كرده و ادلهاي براي اعتبار آن آوردهاند؛ كه در اينجا مجال نقل و نقد بيانات و استدلالات ايشان نيست.
اما با توجه به اصالت وجود و مراتب تشكيكي وجود و حقيقت رابطهٔ عليت كه در فلسفهٔ صدرالمتألهين به اثبات رسيده، راه سادهتر و در عين حال متقنتري براي اثبات عالم عقلي بهدست آمده است كه ميتوان آن را تبيين جديدي براي قاعدهٔ امكان اشرف تلقي كرد. ازاينرو نخست به توضيحي پيرامون قاعدهٔ مزبور ميپردازيم، آنگاه نتيجهاي را كه از آن براي مسئلهٔ مورد بحث ميتوان گرفت بيان ميكنيم.