است، اما مادهٔ عنصري انواع صور مختلف (بهجز صورت فلكي) را ميپذيرد و از اين جهت عالم عناصر، عالم تحولات و تبدلات و كون و فسادهاست؛
5. صورت، كه حيثيت فعليت هر موجود جسماني و منشأ آثار ويژهٔ هر نوع مادي است. صورت، انواع مختلفي دارد كه ازجملهٔ آنها صورت جسميه است كه در همهٔ جواهر جسماني وجود دارد و قابل انفكاك از هيولي نيست. صورتهاي ديگري نيز هست كه متناوباً همراه با صورت جسميه در انواع مختلف جسماني تحقق مييابند و قابل تغيير و تبديل و كون و فساد هستند، مانند صور عنصري و صور معدني و صور نباتي و صور حيواني.
از سوي ديگر، شيخ اشراق وجود هيولي را بهعنوان يك جوهر بدون فعليت و جزئي از جوهر جسماني انكار كرده و صورت جسميه را همان جوهر جسماني دانسته و ساير صورتهاي عنصري و معدني و نباتي را اعراضي براي جوهر جسماني پذيرفته است. در ميان پنج نوع جوهري كه مشائين قائل شدهاند، تنها سه نوع از آنها (جوهر عقلاني، جوهر نفساني، جوهر جسماني) را قبول كرده است، ولي نوع ديگري از موجودات را بهعنوان واسطهاي ميان مجرد تام و مادي محض، بهنام «اشباح مجرده» و «صور معلقه» اثبات كرده كه بعداً در اصطلاح متأخرين بهنام «جوهر مثالي و برزخي» معروف شده است.
قبلاً اشاره شد كه باركلي جوهر جسماني و طبعاً ماده و صورت مادي را انكار كرده است. وي معتقد بود كه آنچه را ما بهعنوان اشياء مادي درك ميكنيم، در واقع صورتهايي است كه خداي متعالی در عالم نفس ما بهوجود ميآورد و واقعيت آنها همان واقعيت نفساني است و در ماوراء نفس، عالَمي بهنام عالم مادي وجود ندارد.
نيز اشاره شد كه هيوم جوهر نفساني را نيز مورد تشكيك قرار داده و اظهار داشته است كه ما فقط ميتوانيم پديدههاي نفساني (اعراض) را بهصورت قطعي اثبات كنيم؛ زيرا آنها تنها اموري هستند كه مورد تجربهٔ بيواسطه قرار ميگيرند.