ميدهيم، بهگونهاي كه آنها را از جهان مادي محسوس بهحساب ميآوريم. درست بههمين جهت بود كه كانت آنها را بهعنوان كانالهاي ذهني براي شناختن پديدههاي عيني معرفي كرد و نه بهعنوان امور عيني و خارجي؛ و گروهي ديگر از انديشمندان آنها را اموري وهمي و پنداري شمردند؛ و از سوي ديگر گروهي از فيلسوفان كه نميتوانستند وجود خارجي آنها را انكار كنند و نيز نميتوانستند وجودي مادي براي آنها قائل شوند، معتقد به مجرد بودن آنها شدند، و بالأخره بسياري از فيلسوفان آنها را اعراضي مادي تلقي كردند كه وجود آنها با همياري حس و عقل ثابت ميشود.
طبعاً هر گروهي دليل يا دلايلي براي اثبات نظريهٔ خودشان اقامه كردهاند و به نقد دلايل ديگران پرداختهاند و صدرالمتألهين در مورد مكان، قول منقول از افلاطون يعني مجرد بودن فضا را تأييد ميكند، هرچند صحت نسبتِ اين قول به افلاطون جاي ترديد و درخور تحقيق است.
بديهي است كه بررسي همهٔ اقوال و نقد همهٔ دليلها در حوصلهٔ اين نوشتار نيست، ازاينرو به ذكر مشهورترين اقوال بسنده كرده، به تبيين نظريهٔ مورد تأييد ميپردازيم.
فرق بين «جاي» و «كجايي» و بين «گاه» و «چهگاهي»
پيش از آنكه به بحث دربارهٔ حقيقت مكان و زمان بپردازيم، لازم است اين نكته را يادآور شويم كه فلاسفه، ميان مفهوم جاي (مكان) و كجايي (اَين) و همچنين ميان مفهوم گاه (زمان) و چهوقتي (متي) فرق ميگذارند و مفهوم كجايي و چهوقتي يا چهگاهي را مفاهيمي نسبي ميشمارند كه از نسبت شيء به مكان و زمان حاصل ميشود و در جدول مقولات ارسطويي در ميان مقولات هفتگانهٔ عرضي نسبي قرار ميگيرد، هرچند بهنظر ميرسد كه اساساً اينگونه مفاهيم را نبايد جزو مفاهيم ماهوي و مقولات بهحساب آورد و وجه آن با توجه به ويژگيهاي انواع مفاهيم كه در درس پانزدهم بيان شد روشن ميگردد.