3. وجه سوم اين است كه همهٔ فاعلهاي طبيعي، فاعلهاي مسخر هستند و فوق فاعليت آنها، فاعليت مبادي عاليه و در نهايت، فاعليت خداي متعالي قرار دارد و بدينترتيب همهٔ حوادث داراي هدف و علت غائي هستند، اما نه در درون طبيعت بلكه در ذات فاعلهاي فوق طبيعي، و آنچه در جهان طبيعت تحقق مييابد، غايات حركات است نه علل غائي!
اصولاً طبق نظريهٔ اصالت وجود بايد گفت كه طبايع بهمعناي ماهيات، اموري اعتباري هستند و اقتضائي نسبت به امور وجودي ندارند، و اما وجودهاي خاصي كه افراد طبايع بيشعور بهشمار ميروند، اراده و قصدي نسبت به كمال خودشان يا كمال جهان ندارند، چنانكه ارادهاي هم نسبت به عدم آن ندارند، ولي روابط علّي و معلولي آنچنان آنها را به هم پيوند داده كه موجب برقراري اين نظام شگفتانگيز شده است و بدين معنا هركدام سهمي در برقراري اين نظام دارند، اما نه به اين معنا كه قصد و ارادهاي نسبت به آن داشته باشند و نه بدان معني كه نظم بهصورت قسري و جبري بر آنها تحميل شده باشد.
اما دربارهٔ نسبت دادن اراده و هدف به خداي متعالي، بحثهاي دقيقي هست كه انشاءاللّه در مبحث خداشناسي به آنها خواهيم پرداخت.