بدينترتيب ـ همچنانكه حكيم سبزواري بيان كردهـ فاعل را ميتوان داراي هشت قسم دانست: فاعل بالطبع، فاعل بالقسر، فاعل بالقصد، فاعل بالجبر، فاعل بالتسخير، فاعل بالعنايه، فاعل بالرضا و فاعل بالتجلي.
نكاتي پيرامون اقسام فاعل
1. سخنان فلاسفهٔ پيشين دربارهٔ فاعل طبيعي و قسري، مبتني بر اصول موضوعهاي است كه از طبيعيات قديم گرفته شده است و ميدانيم كه فرضيهٔ عناصر چهارگانه و اقتضاي آنها نسبت به مكان طبيعي يا كيفياتي از قبيل رطوبت و يبوست و حرارت و برودت، اعتبار خود را از دست داده است، ولي به هر حال شكي نيست كه موجودات جسماني، تأثيراتي در يكديگر دارند و پيدايش پديدههاي مادي در گرو حصول زمينهها و شرايط خاصي است. بنابراين وجود اسباب و شرايط مادي براي تحقق معلولهاي جسماني بهعنوان يك قاعدهٔ فلسفي، همواره اعتبار داشته و خواهد داشت، اما تعيين اسباب و فاعلهاي طبيعي خاص براي هر پديدهاي، كار فلسفه نيست و بايد با روش تجربي در علوم مختلف طبيعي اثبات شود. بهعنوان مثال براساس نظريات علمي جديد ميتوان حركت مكاني را لازمهٔ ذاتي نور دانست و نيروهاي جاذبه و دافعه را عامل حركتهاي قسري اجسام تلقي كرد. در اين صورت مناسبتر اين است كه فعل را به نيروي قاسر نسبت دهيم، و جسم مقسور را تنها «منفعل» بدانيم، هرچند از نظر دستور زبان «فاعل» شمرده شود و ميدانيم كه احكام فلسفي تابع چنين قواعدي نيست.
2. واژهٔ «جبر» كه در برابر «اختيار» بهكار ميرود، گاهي بهعنوان «نقيض اختيار» لحاظ ميشود و به اين معنا بر فاعلهاي طبيعي و قسري هم اطلاق ميگردد، و گاهي به موردي كه شأنيت اختيار دارد اختصاص مييابد و تنها فاعل مختاري كه در شرايط خاص و تحت تأثير عامل خارجي قويتري اختيار خود را از دست ميدهد، مجبور ناميده ميشود، و منظور از «فاعل بالجبر» همين معناي دوم است.