گردد. چنانکه برچسب «علمي»، هيچگونه مزيتي را براي هيچ گرايش فلسفي اثبات نميکند و اساساً اين برچسب، وصلهٔ ناهمرنگي است که ميتواند نشانهٔ جهل يا عوامفريبي جعلکنندگان آن بهحساب آيد. ادعاي اينکه اصول فلسفهاي مانند ماترياليسم ديالکتيک از قوانين تجربي بهدست آمده، نادرست است؛ زيرا قوانين هيچ علمي قابل تعميم به علم ديگر نيست، چه رسد به اينکه به کل هستي تعميم داده شود؛ مثلاً قوانين روانشناسي يا زيستشناسي، قابل تعميم به فيزيک يا شيمي يا رياضيات نيست و بالعکس، قوانين اين علوم، در خارج از قلمرو خودشان کارايي ندارد.
تقسيم و طبقهبندي علوم
در اينجا سؤالي مطرح ميشود که اساساً انگيزهٔ جداسازي علوم از يکديگر چيست؟ پاسخ اين است که مسائل قابل شناخت، طيف گستردهاي را تشکيل ميدهد و درحاليکه در اين طيف، بعضي از مسائل در ارتباط تنگاتنگ با بعضي ديگر قرار ميگيرند، برخي ديگر از مسائل، دور و بيگانه از هم هستند و چندان ارتباطي با يکديگر ندارند.
از سوي ديگر فراگرفتن بعضي از معلومات، متوقف بر بعضي ديگر است و دستکم دانستن يک دسته، به فهم دستهٔ ديگر کمک ميکند، درحاليکه چنين رابطهاي ميان دستههاي ديگر از دانستنيها وجود ندارد.
با توجه به اينکه فراگرفتن همه معلومات براي هر دانشپژوهي ميسر نيست، و به فرض ميسر بودن، چنين انگيزهاي براي همه وجود ندارد، چنانکه ذوق و استعداد افراد هم نسبت به فراگيري انواع مسائل مختلف است، و با توجه به اينکه بعضي از دانشها وابسته به بعضي ديگر و آموختن يکي متوقف بر ديگري است، ازاينرو آموزشگران از ديرباز درصدد برآمدهاند که از طرفي مسائل مرتبط و متناسب را دستهبندي کنند و دانشها و علوم خاص را مشخص سازند، و از طرف ديگر علوم مختلف را طبقهبندي کنند و نياز هر علمي را به علم ديگر، و در نتيجه، تقدم يکي را بر ديگري روشن نمايند تا اولاً، کساني که