عناصر مفيد آنها را جذب و با تحقيقات خودشان تکميل نمودند و در بسياري از رشتههاي علوم مانند جبر، مثلثات، هيئت، مناظر و مرايا، فيزيک و شيمي، به اکتشافات و اختراعاتي نايل گرديدند.
عامل مهم ديگري که در راه رشد فرهنگ اسلامي بهکار آمد، عامل سياسي بود. دستگاههاي ستمگر بنياميه و بنيعباس که بهناحق مسند حکومت اسلامي را اشغال کرده بودند، بهشدت به پايگاهي مردمي در ميان مسلمانان احساس نياز ميکردند، و در حالي که اهلبيت پيامبر(صلى الله عليه وآله) يعني همان اولياي بهحق مردم، معدن علم و خزانهدار وحي الهي بودند، دستگاههاي حاکم براي جلب افراد، وسيلهاي جز تهديد و تطميع در اختيار نداشتند. ازاينرو کوشيدند تا با تشويق دانشمندان و گردآوري صاحبنظران، به دستگاه خويش رونقي بخشند و با استفاده از علوم يونانيان و روميان و ايرانيان در برابر پيشوايان اهلبيت(عليهم السلام) دکاني بگشايند.
بدينترتيب، افکار مختلف فلسفي و انواع دانشها و فنون با انگيزههاي گوناگون و بهوسيله دوست و دشمن، وارد محيط اسلامي گرديد و مسلمانان به کاوش و پژوهش و اقتباس و نقد آنها پرداختند و چهرههاي درخشاني در عالم علم و فلسفه در محيط اسلامي رخ نمودند و هرکدام با تلاشهاي پيگير خود شاخهاي از علوم و معارف را پرورش دادند و فرهنگ اسلامي را بارور ساختند.
ازجمله، علماي کلام و عقايد اسلامي با موضعگيريهاي مختلف، مسائل فلسفه الهي را مورد نقد و بررسي قرار دادند و هرچند بعضي در مقام انتقاد، راه افراط را پيش گرفتند، ولي به هر حال همان انتقادات و خردهگيريها و طرح سؤالات و شبهات، موجب تلاش بيشتر متفکران و فلسفه اسلامي و بارورتر شدن انديشه فلسفي و تفکرات عقلاني گرديد.
رشد فلسفه در عصر اسلامي
باگسترش قلمروحکومت اسلامي وگرايش اقوام گوناگون به اين آيين حياتبخش،