دانستيم که مسئله اصلي شناختشناسي اين است که آيا انسان توان کشف حقايق و اطلاع بر واقعيات را دارد يا نه؟ و اگر دارد از چه راهي ميتواند به آنها برسد؟ و معيار بازشناسي حقايق از پندارهاي نادرست و مخالف با واقع چيست؟ و به ديگر سخن محور اصلي مباحث شناختشناسي را مسئله «ارزش شناخت» تشکيل ميدهد و ساير مسائل از مقدمات يا توابع اين مبحث بهشمار ميروند.
و چون شناخت داراي انواع گوناگوني است، طبعاً مسئله ارزش شناخت هم ابعاد مختلفي خواهد داشت، ولي آنچه براي فلسفه اهميت ويژهاي دارد، ارزشيابي شناخت عقلاني و اثبات توان عقل بر حل مسائل هستيشناسي و ساير شاخههاي فلسفه است.
ما نخست به بررسي اقسام کلي شناخت پرداختيم و به اين نتيجه رسيديم که يک دسته از شناختهاي انسان بيواسطه و حضوري، و به تعبير ديگر يافتن خود واقعيت است. در چنين شناختهايي جاي احتمال خطا هم وجود ندارد، ولي نظر به اينکه اين شناختها به تنهايي نياز علمي بشر را رفع نميکند، به بررسي علم حصولي و اقسام آن همت گماشتيم و نقش حس و عقل را در آنها روشن کرديم.
اکنون نوبت آن فرا رسيده که به مسئله اصلي بازگرديم و به تبيين ارزش شناختهاي حصولي بپردازيم. با توجه به اينکه شناخت حصولي، به معناي کاشف بالفعل از واقعيات، همان تصديقات و قضاياست، طبعاً ارزشيابي شناختهاي حصولي هم در دايره آنها انجام