رکن آن درآورد؛ مثلاً در قضاياي بالا ميتوان گفت «بزرگتر بودن يک فرد انسان از فرد ديگر ممکن است» و «بزرگتر بودن هر کلي از جزء خودش ضروري است». اينگونه قضايا در واقع نمايانگر چگونگي رابطه موضوع و محمول در قضاياي ديگري هستند.
5. اتحادي که بين موضوع و محمول در نظر گرفته ميشود گاهي اتحاد مفهومي است، مانند «انسان بشر است» و گاهي اتحاد مصداقي، مانند «انسان حقيقتجوست» که موضوع و محمول آن اتحاد مفهومي ندارند، ولي مصداقاً متحدند. نوع اول را «حمل اولي»، و نوع دوم را «حمل شايع» مينامند.
6. در حمل شايع اگر محمول قضيه «موجود» يا معادل آن باشد، قضيه را «هلية بسيطه» و در غير اين صورت آن را «هلية مرکبه» ميخوانند. اولي مانند «انسان موجود است»، و دومي مانند «انسان حقيقتجوست».
پذيرفتن هلية بسيطه مبتني بر اين است که مفهوم «وجود» به عنوان يک مفهوم مستقل و قابل حمل (مفهوم محمولي) قبول شود، ولي بسياري از فلسفه غربي مفهوم وجود را تنها به عنوان مفهوم حرفي و غيرمستقل ميپذيرند و توضيح آن در بخش «هستيشناسي» خواهد آمد.
7. در هليات مرکبه اگر مفهوم محمول از تحليل مفهوم موضوع بهدست بيايد، قضيه را «تحليلي» و در غير اين صورت آن را «ترکيبي» مينامند؛ مثلاً قضيهٔ «هر فرزندي پدر دارد» تحليلي است؛ زيرا وقتي مفهوم «فرزند» را تحليل ميکنيم مفهوم «پدردار» از آن بهدست ميآيد، ولي اين قضيه که «فلزات در اثر حرارت انبساط مييابند» ترکيبي است؛ زيرا از تحليل معناي «فلز» به مفهوم «انبساط» نميرسيم. همچنين اين قضيه که «هر انساني پدر دارد» ترکيبي است؛ زيرا از تحليل معناي «انسان»، مفهوم «پدردار» بهدست نميآيد. نيز «هر معلولي محتاج به علت است» تحليلي، و «هر موجودي محتاج به علت است» ترکيبي ميباشد.
لازم است يادآور شويم که کانت قضاياي ترکيبي را به دو قسم «مقدم بر تجربه» و