روشنفکران ما را هم که خواهناخواه با انديشههاي غربي آشنا شده و ميشوند، نسبت به فلسفه اسلامي بدبين ميسازد و چنين توهمي را در ايشان پديد ميآورد که اين فلسفه، کارآيي خود را از دست داده و ديگر توان هماوردي با ساير مکتبهاي فلسفي را ندارد و در نتيجه، روزبهروز بر گرايش ايشان بهسوي فرهنگهاي بيگانه افزوده ميشود و فاجعهٔ عظيمي را بهبار ميآورد. چنانکه اين روند در زمان رژيم گذشته در دانشگاههاي کشور خودمان مشهود بود.
پس به پاس پيروزي انقلاب اسلامي و به احترام خونهاي پاکي که در راه آن نثار شده و به حکم وظيفهٔ الهي که بر عهدهٔ ما آمده است، ميبايست بر تلاش خودمان در راه تبيين مباني فلسفه بيفزاييم و آنها را بهصورتي عرضه کنيم که پاسخگوي شبهات مکتبهاي الحادي و انحرافي و تأمينکنندهٔ نيازمنديهاي عقيدتي اين عصر بوده، براي جوانان حقجو و حقيقتپژوه، هرچه بيشتر و بهتر قابل فهم و هضم باشد تا آموزش فلسفه اسلامي در سطح وسيعي گسترش يابد و فرهنگ اسلامي را در برابر آسيبپذيري در برابر انديشههاي بيگانه بيمه کند.
تعريف شناختشناسي
پيش از آنکه به تعريف علم شناختشناسي بپردازيم، لازم است توضيحي پيرامون واژه «شناخت» بدهيم. اين واژه که معادل کلمهٔ «معرفت» در زبان عربي است، کاربردهاي مختلفي دارد و عامترين مفهوم آن مساوي با مطلق علم و آگاهي و اطلاع است، و گاهي به ادراکات جزئي اختصاص داده ميشود، و زماني به معناي بازشناسي بهکار ميرود، چنانکه گاهي هم به معناي علم مطابق با واقع و يقيني استعمال ميگردد. دربارهٔ معادلهاي خارجي آن نيز بحثهايي از نظر لغتشناسي و ريشهيابي لفظ شده که نيازي به ذکر آنها نيست.
اما شناخت بهعنوان موضوع علم شناختشناسي، ممکن است به هريک از معاني يادشده يا جز آنها در نظر گرفته شود و در واقع، تابع قرارداد است ولي نظر به اينکه هدف از بررسي مسائل شناخت، اختصاص به نوع خاصي از آن ندارد، بهتر اين است که همان معناي اعم و مساوي با مطلق علم اراده شود.