[1] «فرُش» جمع «فراش» به معناى بساط (پارچه گسترده شده) است.
(الميزان، ذيل آيه)
[2] «سدر»، درخت «كُنار» است. (اقربالموارد) و آن درخت تنومندى
است كه ميوهاش به شكل سنجد و پس از رسيدن، سرخ، زرد و شيرين مىشود. (فرهنگ عميد)
[3] طبق گفته برخى از اهللغت، «طلح» به معناى درخت موز است.
(اقربالموارد؛ ترتيب كتاب العين؛ المصباح المنير) و تنوين براى تنكير است.
[4] احتمال دارد «فُرُش» كنايه از همسران باشد؛ زيرا استعمال
«فراش»- كه مفرد آن است- در مورد همسر، رايج است. (مجمعالبيان، ذيل آيه) و آيه 35
نيز مؤيّد اين احتمال است.
[5] «عُرُب» جمع «عروب» به معناى زن عفيفى است كه به شوهر خود
اظهار عشق كند. (مفردات راغب) و عروب، زنى است كه پاك سرشت و خندهرو باشد. (ترتيب
كتاب العين)
[6] «عُرُب» به معناى فصيح و خوش سخن نيز آمده است. (مفردات راغب؛
ترتيب كتاب العين)