332. جهل تلقّى شدن علم، در صورت ترك عمل به مقتضاى آن:
... وَ لكِنَّ الشَّياطِينَ كَفَرُوا
يُعَلِّمُونَ النَّاسَ السِّحْرَ ... هارُوتَ وَ مارُوتَ وَ ما يُعَلِّمانِ مِنْ أَحَدٍ حَتَّى
يَقُولا إِنَّما نَحْنُ فِتْنَةٌ ... وَ يَتَعَلَّمُونَ ما يَضُرُّهُمْ وَ لا يَنْفَعُهُمْ وَ لَقَدْ
عَلِمُوا لَمَنِ اشْتَراهُ ما لَهُ فِي الْآخِرَةِ مِنْ خَلاقٍ وَ لَبِئْسَ ما
شَرَوْا بِهِ
[1] . از امام صادق عليه السلام روايت شده است: هر گناهى كه بنده
مرتكب مىشود، چون خود را در معصيت پروردگار به مخاطره انداخته، هنگام ارتكاب
گناه، جاهل است. (تفسير نورالثقلين، ج 1، ص 457، ح 128)
[2] . جمله «فأنزل اللّه ...» متفرّع بر جمله «جعل الّذينكفروا
...» و مفيد نوعى مقابله است؛ بدين معنا كه خداوند با فرستادن آرامش بر پيامبر صلى
الله عليه و آله و مؤمنان، آنان را از لغزش و هجوم جهل مصون داشته است. (الميزان،
ج 18، ص 289)
[3] . مقصود از «الّذين لايعلمون» مشركان عرب است كهجاهل بودند و
كتابى نداشتند. (مجمعالبيان، ج 1-/ 2، ص 359) جاهل بودن آنان از اين جهت بود كه
آنها امّى [فاقد كتاب و پيامبر] بودند. (تفسير التحريروالتنوير، ج 1، جزء 1، ص
677)