و اگر مىبينيم قرآن مجيد اينهمه بروى تاريخ پيشينيان تكيه مىكند، و بسيارى
از سورههاى قرآن ناظر به مباحث تاريخى است، و حتى گاهى اكثريت قريب به اتفاق آيات
يك سوره را تاريخ پيشينيان تشكيل مىدهد، ناشى از همين نكته است.
افراد لجوج و عنود ممكن است بسيارى از مسائل نظرى را منكر شوند اما واقعيات
مسلّم و قطعى تارخى را نمىتوانند انكار كنند، به خصوص اينكه قرآن غالباً دست
مردم را مىگيرد و به سراغ آثار باقيمانده اقوام پيشين مىبرد و گفتنىها را بر سر
قبرهاى آنان و بر فراز ويرانههاى شهرهايشان باز مىگويد.
تاريخ در حقيقت شاخهاى از مسائل تجربى است و از يك نظر مىتوان آن را در منبع
«حس و تجربه» براى معرفت ادغام كرد، با اين تفاوت كه حس و تجربه مربوط به حال است،
و تاريخ مربوط به گذشته، حس و تجربه ممكن است مربوط به خود ما باشد اما تاريخ
مربوط به همه انسانهاست.
ولى اهميّت فوقالعاده اين شاخه از تجربه ايجاب مىكند كه به صورت يك منبع
مستقل معرفت مورد بررسى قرار گيرد.
***
3- دافعهها و ناخالصىهاى تاريخ
با اينكه تاريخ آيينه بزرگ و جالبى براى نشان دادن، بسيارى از واقعيات است،
ولى با نهايت تأسف هميشه دستهاى آلودهاى براى دگرگون ساختن چهره اين آيينه شفاف
مشغول فعاليت بوده است، به همين دليل تاريخ ناخالصىهاى زيادى دارد كه گاه شناخت
«سره» از «ناسره» آن بسيار مشكل مىشود.
دليل آن نيز روشن است زيرا از يك سو نويسندگان تاريخ هميشه افراد بىطرف
نبودهاند، بلكه با گرايشهاى شخصى يا گروهى خود تاريخ را به همان صورت كه
مىخواستند نوشتهاند و از سوى ديگر سلطههاى جبّار در هر زمان تلاش و كوشش داشتند
كه تاريخ نويسان را تحت نفوذ خود درآورند و آنچه را